حضرت محمد(ص) : دوست داشتن وطن ازایمان است

۸۶ مطلب توسط «بهروز صبوری» ثبت شده است

دیدار رییس بنیادشهید با خانواده شهدای امربه معروف سرخوش احدی دولق و...

 

 
امر به معروف و نهی از منکر مهمترین هدف و پیام نهضت حسینی بود و احیای این فریضه ارزش های قیام عاشور را زنده نگه می دارد.
 
امر به معروف مهترین پیام قیام عاشورا بود
 
به گزارش ایثار تهران، غفوری رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران منطقه 16و 19 طی دیدارهای جداگانه با خانواده شهدای امر به معروف این منطقه شهیدان سرخوش احدی دولق و قدرت الله محمدی، دیدار کرد.

 غفوری با حضور در منزل شهید احدی، با تسلیت ایام شهادت و سوگواری سرور و سالار شهیدان حضرت امام حسین(ع) گفت: امر به معروف و نهی از منکر  مهمترین هدف و  پیام نهضت حسینی  بود و احیای این فریضه ارزش های قیام عاشور را زنده نگه می دارد.
وی با تقدیر از خانواده معظم شهدا و صبر و ایثارگری آنان افزود: صبر بر مصائب یکی از خصوصیات مومنین است و  صبر  و تحمل حضرت زینب(س) نقش به سزایی در ماندگاری  و جاودانه شدن قیام عاشور  داشت.
رییس بنیاد شهید منطقه 16و19 در دیدار با  خانواده شهید قدرت الله محمدی ضمن تقدیر از آنان،  بر ضرورت توجه به فریضه امر به معروف و نهی از منکر تاکید کرد. وی  خون شهدای امر به معروف و  نهی از منکر را تداوم  بخش حرکت عظیم  امام حسین(ع) دانست و اظهار داشت: خوشا به حال این شهدا که  جان خود  را در راه تحقق و اعتلای این واجب الهی تقدیم اسلام کردند.

شهید سرخوش(ناصر) احدی دولق(شهیدامربه معروف) در سال ۱۳۱۵ متولد شد. با اوج گیری انقلاب در صف سربازان روح الله قرار گرفت. سرخوش احدی با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه‌های حق علیه باطل شتافت و بیشتر وقت خود را   با خدمت در عرصه‌های دفاع مقدس و یاری بسیجیان  می گذراند. تا این‌ که در تاریخ ۵ آبان ماه ۱۳۷۸ توسط چند تن از افراد اراذل و اوباش در محله امامزاده حسن هنگام اجرای سنت حسینی و احیای امر‌ به ‌معروف به شهادت رسید. پیکر پاک او را در قطعه 50  بهشت زهرای تهران به خاک سپردند. 
شهید قدرت الله محمدی در چهارم اسفند سال 1329 به دنیا آمد و در مهرماه سال 1375 در محله ابوذر تهران و  حین انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر مورد ضرب و شتم قرار گرفت و به دلیل شدت جراحات و ضربه مغزی در بیمارستان به درجه رفیع شهادت نایل آمد و  در بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز صبوری

هشدار برای جلوگیری از یک فاجعه

 

اطاله دادرسی یک پرونده مهم فاجعه خواهد آفرید/راه صعب العبور بند زنگنه و بی توجهی جهاد کشاورزی اردبیل

 

 

با اختلافات بوجود آمده بین اهالی روستاهای سردآبه و سرعین بر سر سهم آب، در صورت اطاله دادرسی پرونده در دادگاه فاجعه بوجود خواهد آمد.

به گزارش پایگاه خبری آذرسلام، از سمت سرعین و روستاهای بالادست یعنی؛ درآباد و اروانق و غیره .. رودخانه آب به سمت روستاهای پایین دست سردابه یعنی روستاهای دیولق،  قلعه جوق و غیره سرازیر است.

اهالی روستاهای سرعین با این استدلال که آب از این نقطه سرازیر بوده با ایجاد حق بیشتر برای خود اقدام به تعمیق بند و یا نهر زنگنه (محل تجمع اب) کرده اند که این نیز به نوبه خود موجب کم شدن میزان آب پایین دست ها یعنی روستاهای سردآبه شده و نارضایتی اهالی را دامن زده است.

 

 

در اردیبهشت ماه سال 93 اهالی روستای سردابه با حضور در بند یا همان نهر زنگنه قصد تخریب را داشتند که بین کشاورزان این دو روستا درگیری بوجود آمد و منجر به کشته شدن یک نفر از اهالی قلعه جوق توسط اروانقی ها با اسحله شکاری شد.

بدنبال این قضیه شورای تامین استان تصمیم گرفت مقدار 77 و نیم درصد از سهم آب سرازیری را به روستاهای بالادست و 22 ونیم درصد را به اهالی روستای پایین دست سردابه تعلق گیرد که این کار توسط کارشناسان اب و جهاد کشاورزی و با دستگاه سنجش آب محقق شد و مصوب گردید که نیروی انتظامی تا پایان فصل آبیاری در این مکان مستقر و از ایجاد درگیری بین آن مانع شود.

اما خیراً ساکنین و کشاورزان روستاهای بالادست سرعین با آوردن دستگاه بیل مکانیک به محل تقسیم آب قصد تخریب بند زنگنه را داشته اند که مغایر با تصمصمات شورای تامین بوده و در اعتراض به ممانعت نیروی انتظامی در مقابل فرمانداری و استانداری تحصن کرده بودند.

در حال حاضر نیروی انتظامی با استقرار تمام وقت دراین مکان در حال انجام وظیفه بوده و اهالی روستاهای هر دو طرف که شکایت خود را به محاکم قضایی داده اند در انتظار اعلام نتیجه نهایی و قطعی هستند تا تکلیف هر دو طرف مشخص شود.

اما انچه جای نگرانی شدید دارد اینکه با توجه به سابقه درگیری با سلاح سرد و قتل، و میز فصل کشاورزی هر لحظه ممکن است بین اهالی روستاها درگیری بوجود آید. در صورت وقوع مجدد درگیری احتال فاجعه وجود دارد علاوه بر اینکه نهر زنگنه در یک نقطه بسیار صعب العبور و سخت قرار گرفته که در صورت وقوع حادثه حضور بموقع ممکن نخواهد بود.
بنابراین در صوت اطاله دادرسی این پرونده مهم درگیری بروز فاجعه متصور بوده و علاوه بر آن تاکنون جهاد کشاورزی نتوانسته است راه روستایی برای آن احداث و ایجاد کند و در اینصورت حضور عوامل دولتی و انتظامی نیز با مشکل و تاخیر خواهد بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز صبوری

تجمع کشاورزان اردبیل مقابل استانداری

 

 
 

تجمع کشاورزان اردبیل مقابل استانداری

اهالی و کشاورزان 5 روستای اردبیل در اعتراض به حق آبه خود صبح امروز در مقابل استانداری اردبیل تجمع کردند.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از آذرسلام، صبح امروز نزدیک به صد نفر از ساکنین روستاهای درآبادسرعین، اروانق سردابه، دربند زنگنه، دیولق، قلعه جوق نسبت به حق آبه خود در مقابل استانداری اردبیل تجمع اعتراضی برگزار کردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز صبوری

بارقه‌های امید به زندگی در روستای باستانی « دیولق»

 

 
 
بارقه‌های امید به زندگی در روستای باستانی « دیولق»
روستای باستانی دیولق (دولق) در 15 کیلومتری شهر اردبیل در دامنه‌های زیبای سبلان واقع شده است...
1394/12/03


این روستا در بالای تپه ای باستانی قرار گرفته که نمونه‌هایی از گورهای دوره اشکانیان و ساسانی در اطراف آن کشف شده و احتیاج به کاوش باستانشناسی گسترده ای دارد.
به گفته اهالی تاکنون بر اثر حفاری‌های اتفاقی وگاه و بی‌گاه توسط سودجویان آثار تاریخی از جمله انواع سفال ، سلاح و ابزار جنگی در منطقه کشف شده و بنا به اعلام کارشناسان میراث فرهنگی قدمت برخی ظروف سنگی سیاه و مرمری و فلزی مسی و مفرغ یافت شده از گورهای باستانی منطقه به دوره اشکانی برمی گردد.
بر اساس آخرین سرشماری انجام شده ، روستای دولق 1200 نفر جمعیت در قالب 288 خانوار دارد. تعداد شهدای این روستا قابل توجه است و اهالی 17 شهید والا مقام تقدیم انقلاب اسلامی و کشور کرده اند.
 
 

نبود امکان ارتباط با تلفن همراه
راه منتهی به روستا آسفالته است و به گفته «علی نیایی» دهیار دیولق، این روستا دارای امکانات زیربنایی آب، برق، گاز و تلفن ثابت است و تاکنون حدود 35 درصد از طرح هادی مصوب به اجرا درآمده است. با این حال اهالی از آنتن دهی نامناسب تلفن همراه در این روستا ومناطق اطراف گلایه و از مسئولان مخابرات استان انتظار دارند این مشکل حل شود.

رنگ و بوی فضای سنتی در روستا
اگر چه هنوز بافت قدیمی روستا تا حدودی حفظ شده است، اما تعداد خانه‌های مقاوم سازی شده و نوساز هم کم نیستند.
از دیگر نکات جالب توجه در این روستا که هر مسافری را به تحسین وادار می‌کند، حفظ پوشش سنتی توسط زنان روستا است. به گونه ای که با وجود نزدیکی روستا به مرکز استان، اکثریت دختران و زنان روستا پوشش سنتی خود را حفظ کرده اند. پوششی که علاوه بر داشتن حجاب کامل، از شادابی، زیبایی و تنوع رنگ زیادی برخوردار است.
در عین حال اغلب زنان روستا علاوه بر کارهای منزل ، عموما در زراعت و دامداری نیز به مردان خانه کمک می‌کنند و هنوز هم پخت نان سنتی و تنوری در برخی خانه‌ها رواج دارد.شغل اکثر اهالی روستا دیولق کشاورزی است و جوانان به ندرت تمایلی به ترک زادگاه خود دارند.

مشکل جاده ارتباطی روستا
اهالی روستا از مسئولان مربوطه انتظار مرمت راه‌های بین مزارع را دارند و می‌گویند  که نامناسب بودن راه‌های بین مزارع مشکلات زیادی برای کشاورزان به وجود آورده است. اهالی همچنین خواهان بهسازی کانالی به طول 8 کیلومتر هستند که برای انتقال و تقسیم آب کشاورزی روستاهای منطقه احداث شده است و در حال حاضر به علت فرسودگی بخشی از آب‌های جاری در آن به هدر می‌رود.
«بیرامی» دیگر عضو شورای روستا  گفت که راه‌های روستایی ما واقعا خراب است و در زمستان این وضعیت مشکل چند برابری برای اهالی پیش می‌آورد.

محدودیت حریم روستا
«عادل پاسبان»، کشاورز 50 ساله اهل روستای دیولق کمبود زمین در محدوده روستا برای ساخت و ساز را از دیگر مشکلات اهالی عنوان کرد و گفت: اکثر جوانان روستا پس از ازدواج دوست ندارند از روستا مهاجرت کنند اما محدوده حریم روستا کوچک است و اجازه ساخت و ساز در زمین‌های همجوار روستا داده نمی‌شود . البته این در حالی است که آپارتمان نشینی و ساخت طبقات برای اهالی مطلوب نیست و مردم دوست دارند همچنان در محیط خانه‌های ویلایی زندگی کنند.
وی از مسئولان خواست که با انجام مطالعات لازم و افزایش حریم روستا، مشکل کمبود زمین برای ساخت و ساز را حل کنند.

شاعر مدرسه نرفته روستا با 2 جلد کتاب
در روستای دیولق کشاورزی شاعر پیشه زندگی می‌کند که تا کنون 2 مجموعه شعر ترکی از وی منتشر شده است. «علی اقبالی» نویسنده و شاعر میانسال این 2 کتاب تاکنون به مدرسه نرفته و به گفته خودش خواندن و نوشتن را به کمک دیگر اهالی باسواد روستا یاد گرفته است.
وی با بیان این‌که از کودکی به شنیدن بایاتی‌ها و اشعار ترکی علاقه زیادی داشته است افزود: بنده با الهام از اشعار ترکی شهریار، شاعر نامی ایران مجموعه ای از سروده هایم را در اولین کتاب خود با عنوان « ساوالانین ساری بولاغی» (چشمه زرد سبلان) در سال 89 منتشر کردم و پارسال نیز دومین مجموعه شعر ترکی ام با عنوان «قارانقوشلار» به چاپ رسیده است.

فعالیت جوانان در روستا
و اما جوانان تحصیلکرده روستا هم فعالیت‌ها وطرح‌های خوبی را آغاز کرده اند. به عنوان مثال یک مجموعه بزرگ کشت گلخانه ای به صورت تعاونی با همکاری 5 نفر از فارغ‌التحصیلان رشته کشاورزی در جوار روستا دایر شده است.
«حسن پورعلی»، فارغ التحصیل مقطع کارشناسی ارشد کشاورزی و از اهالی روستا که مدیریت این مجموعه گلخانه ای را بر‌عهده دارد گفت: ما در این مجموعه گیاهان دارویی و زینتی و به ویژه گیاه آلوورا را پرورش می‌دهیم که علاوه بر صنایع غذایی ، کاربرد زیادی در صنایع آرایشی و بهداشتی دارد و توانسته ایم علاوه بر 5 عضو تعاونی ، برای 10 نفر از جوانان روستا نیز اشتغالزایی کنیم.
وی با بیان این‌که مهندسان کشاورزی باید در متن جامعه کشاورزی زندگی کنند گفت: تمامی شرکای من هم مهندس کشاورزی و اهل همین روستا هستند و از دیگر جوانان و هم رشته ای‌های خود دعوت می‌کنم به جای بیکاری و پرداختن به شغل‌های کاذب به کار تولیدی ولو در قالب طرح‌های کوچک بپردازند و در حال حاضر که سپاه پاسداران در قالب تسهیلات اقتصاد مقاومتی حمایت خوبی از این نوع فعالیت‌ها انجام می‌دهد از فرصت ایجاد شده به نحو مطلوب استفاده کنند.
یاشار پورمجید اردبیل- خبرنگار همشهری

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز صبوری

ساوالان

 

 

ذکریا بن محمد محمود القزوینی:« زرتشت پیامبر از شهر شنیزه به کوه سبلان رفته ، مدتی در آنجا گوشه گیری پیشه کرده و در برگشتن کتابی با خود آورد ، آویستا نام و آویستا را که به زبان عجمی نوشته اند ، بدون تفسیر و تشریح فهمیدنش بسیار سخت است.»

ویلیامز جکسن :«سبلان همان کوهی است که به گمان من آن را باید با کوه دو مصاحب مقدس مذکور در اوستا که در آنجا زرتشت با اورمزد راز و نیاز می کرده است یکی دانست»

داوود ابراهیم پور:« آتور پاتکان یا ماد کوچک هماره در تاریخ دینی مزد یسنا جنبه تقدس داشته ... کوه سوالان یا سبلان ... به جای طور سیناست.»

وجه تسمیه سبلان : سبلان ، سیلان ، سو الان ، سپلان و در لهجه محلی ساوالان نامهایی است که به توده آتشفشانی تقریباً واقع در مرکز استان اتلاق می شود و بعضی «سبلان» را مخفف «سه گولان » بر اساس عقیده ای مبنی بر زندگی سه هیولای خزنده در منطقه

می دانند و بعضی دیگر به خاطر رگبارهای تند و سیلهای شدید در منطقه آن را «سیلان» می خوانند و ترک زبانان آن را ساوالان مشتق از دو کلمه ساو به معنی صدا و آلان به معنی گیرنده می نامند. این مردمان آن را با نام سوآلان به خاطر یخچالهای دائمی و قله همیشه برف گیرش می شناسند.

کوهها ، دره ها و غار ها 

کوها: ناهمواریها و پستی بلندیهای منطقه حاصل تحولات سطح زمین در دوران سوم و بعد از آن فعالیتهای آتش فشانی در منطقه است که حاصل آن اختلاف ارتفاعی از 40 تا 4844 متر می باشد و بلندترین نقطه آن در توده سبلان به نام سلطان سبلان مشهور است که در مختصات 46,50 تا 48,15 طول شرقی و 37,55 تا 38,30 عرض شمالی قرار دارد.

1- سلطان ساوالان ( سبلان سلطان ) ارتفاع پیشینه ای در حدود 4844 متر دارد و دریاچه ای در قله آن در ارتفاع 4811 متر واقع است این قله از دو جهت شرقی و غربی هر کدام دو ورودی دارد و سه یخچال مهم شمال شرقی ، شمالی و شمال غربی آن همه ایام سال پوشیده از برف است.

2- هرم یا سبلان کوچک: ارتفاع پیشینه آن 4587 متر از سطح دریا می باشد سه قله هرمی شکل دارد که از بن به همه پیوسته اند موقعیت تقریبی ان در جنوب غربی سلطان ساوالان است و دارای تیغه های صعب العبور ، یخچالها و برف چالهای گسترده است.

3- کسری: این کوه در غرب هرم داغ واقع بوده و ارتفاع پیشینه آن 4577 متر است که عمده ترین یخچالهای سبلان در آن واقع است.

تعداد زیادی کوه و قله های مرتفع نیز در منطقه واقع اند که تعدادی از آنها عبارتند از:جنوار داغی با ارتفاع 3950 ، قغ دورماز 3800 ، دلی الی 3850 ، بابا مقصود 3750 ، بزداغ (حاجی زال) 3794 ، آیقار 3460 ، قزل داغ3622 ، قزل بره3826 ، هزار میخ 3512 ، یارپاخ 4382 ،

دره ها : شیار ها و دره های متعددی در منطقه سبلان وجود دارند که هر یک به واسطه کوههای بلندی که آنها را احاطه کرده اند و یخچالهایی دائمی و فصلی دارند دارای جریانهای آبی سطحی قابل توجهی هستند که این امر به عنای گیاهی و جانوری آنها کمک زیادی کرده است از مهمترین دره های منطقه سبلان می توان به شیروان دره سی ، صندوق لو دره سی ، دره آلوارس یا قزل گولر و ... اشاره کرد که دره شیروان درسی مهمترین دره منطقه محسوب می شود.

غار ها: غارهای منطقه به دو شکل طبیعی و دست کنه می باشند که متأسفانه در محدوده سبلان غار طبیعی چندان مهمی وجود ندارد ولی از غارهای دست کنه می توان به غار داشکسن در روستای داش کسن ، 31 کیلومتری مشکین شهر و غار بنه لر در 26 کیلو متری شرق مشکین شهر و دامنه شمالی سبلان اشاره کرد.

آب در منطقه

منطقه سبلان به واسطه وضعیت اقلیمی و تنوع توپوگرافیک که باعث ایجاد کوههای عظیم با یخچالها و برف چالهای دائمی شده است از سیستم های آبی سطحی و همچنین زیر زمینی منحصر به فردی برخوردار است. که در اشکال رودها ، چشمه ها ، آبشار ها و دریاچه ها تعریف می شوند.

آبهای جاری (رودخانه ها ): برای آبهای جاری منطقه دو حوضه آبریز قابل تعریف است یکی از حوزه آبخیز دریاچه راومیه و دیگری دریای خزر ، که هر کدام به وسیله یک رودخانه مهم آب رودهای جاری منطقه را جمع و به دریاچه ارومیه و دریای خزر می ریزند ، مهمترین رود حوضه آب خیز دریای خزر رودخانه قره سو می باشد که آب رودخانه هایی مثل بالیقلوچای ، آغلاغان ، جوراب چای ، اردی چای ، انار چای، شیروان دره چای ، خیو چای ، اهر چای و غیره را جمع کرده وبه دریای خزر تخلیه می کند. حوزه آب خیز دریاچه ارومیه نیز به وسیله رودخانه آجی چای (تلخه رود) آبهای جاری سطح منطقه رامثل بیوک چای ، رازلیق چای ، رود تاجیار به طرف دریاچه ارومیه هدایت می کند.

چشمه ها: از خروج آب از سیستم های آب زیرزمینی چشمه ها بوجود می آید که با توجه به خصوصیات منطقه چشمه های فراوانی را می توان در منطقه یافت که به دو شکل چشمه های معمولی و معدنی وجود دارند از چشمه های معمولی به قبله بولاغی ، شاه بولاغی ، حاج عسکر بولاغی ، گورگور، اطلا بولاغ ، حاج زال بولاغی ، قانلی بولاغ اشاره کرد و از چشمه های معدنی می توان به گاو میش گلی ، ساری سو ، بش باجیلار ، گوزسویی ، گل علی ، ویلادره ، سردآبه ، یدی بولوک ، قینرجه ، قونورسویی ، شابیل و موئیل اشاره نمود.

آبشارها: در مسیر حرکت رودخانه ها گاه آب به نقاطی می رسد که دارای شیب تند وگاه پرتگاههایی با زاویه قائمه هستند وآب از آنها به طرف پایین با سرعت سرازیر می شود که به این نقاط آبشار می گویند که نمونه های زیبایی از آنها با نامهای گورگور ، سردابه و شاه بلاغی در منطقه وجود دارند.

دریاچه ها : دریاچه ها یا گوللر درزبان محلی به دو شکل در منطقه وجود دارند طبیعی وانسان ساز که عموما مهمترین آنها طبیعی می باشند و آت گولی ، طاووس گولی ، قره گول ، قزیل گول ، دیبسیز گول ، قوملی گول نمونه هایی از دریاچه های منطقه اند که گونه هایی از پرندگان مهاجر در آنها دیده می شود.

حیات در منطقه

حیات در منطقه به دو شکل حیات جانوری و حیات گیاهی قابل معرفی است منطقه سبلان با برخورداری از سیستم های آبی غنی واقلیم وساختار مناسب خاک دارای پوشش گیاهی غنی ومتنوع ای می باشد که این امر در کنار پناهگاه های مناسب وغیر قابل دست رسی موجب بوجود آمدن جانوران متنوع ای در منطقه شده است.

حیات گیاهی : پوشش گیاهی منطقه دردو تیپ ایرانی تورانی و اروپاسیبری (آلپی) مورد بررسی قرار گرفته است که در گروههای چون درختان ، درختچه ها ، بوته ای ، علفی ها ، گندمیان ، شبه گندمیان طبقه بندی می شوند همچنین دو گونه ازاین گروهها در ایران ویک گونه دیگر در جهان منحصر به منطقه سبلان است.

حیات جانوری : در محدوده سبلان گونه هایی ازرده های مختلف جانوری مثل پستانداران ، پرندگان ، خزندگان ، دوزیستان وماهیان یافت می شود که پستانداران 24گونه در 6راسته ، پرندگان 62گونه ، خزندگان 13گونه ، دوزیستان 3گونه از دو خانواده و ماهیان 9گونه از 3خانواده شناسای شده است.

جوامع انسانی

اجتماعات انسانی در منطقه سبلان رابه دو گروه می توان تقسیم کرد یکی اجتماعات کوچ نشین مثل عشایر ائلسون (شاهسون) واجتماعات یکجا نشین مثل آبادیها روستاها وبخش ها وشهرها که در سالهای اخیر بسیاری از عشایر کوچ نشین منطقه نیز براساس سیاستگذاری های کشوری یکجا نشین و یا به اصطلاح (تخته قاپو)شده اند.

اکوتوریسم

جاذبه های توریستی منطقه به دو گروه عمده جاذبه های طبیعی و جاذبه های تاریخی تقسیم می شود . وجود ارتفاعات ، آب و هوای معتدل ، آبهای معدنی ، تنوع گونه های جانوری ، پوشش گیاهی غنی ودریاچه های بزرگ وکوچک و موهباتی از این دست شاخصهای طبیعی منطقه محصوب می شود و جاذبه های تاریخی ، که اکثرا در آبادیها و شهرهای دامنه سبلان (همچون بقعه شیخ صفی در اردبیل) پراکنده اند اما تعدادی از آنها در خارج از محدوده شهرها واقع که عبارتند از قلعه دیو ، قلعه قهقهه و قلعه ارشق.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز صبوری

قصه دیو و سلیمان

 

 
    دکتر الهی قمشه ای می گوید:
یکی از جذاب ترین تعبیرات " نفس و عشق " ، قصه دیو و سلیمان است که از دیرباز در ادب پارسی به اشاره و تلمیح از آن یاد شده است .
قصه چنین است که سلیمان فرزند داود ، انگشتری داشت که اسم اعظم الهی بر نگین آن نقش شده بود و سلیمان به دولت آن نام ، دیو و پری را تسخیر کرده و به خدمت خود در آورده بود ، چنانچه برای او قصر و ایوان و جام ها و پیکره ها می ساختند (قرآن / سبا / ١٣) . این دیوان ، همان لشکریان نفسند که اگر آزادباشند ، آدمی را به خدمت خود گیرند و هلاک کنند و اگر دربند و فرمان سلیمان روح آیند ، خادم دولتسرای عشق شوند.

روزی سلیمان انگشتری خود را به کنیزکی سپرد و به گرمابه رفت . دیوی از این واقعه باخبر شد . در حال خود را به صورت سلیمان در آورد و انگشتری را از کنیزک طلب کرد . کنیز انگشتری به وی داد و او خود را به تخت سلیمان رساند وبر جای او نشست و دعوی سلیمانی کرد و خلق از او پذیرفتند ( از آنکه از سلیمانی جز صورتی و خاتمی نمی دیدند . ) و چون سلیمان از گرمابه بیرون آمد واز

ماجرا خبر یافت ، گفت سلیمان حقیقی منم و آنکه بر جای من نشسته ، دیوی بیش نیست. اما خلق او را انکار کردند . و سلیمان که به ملک اعتنایی نداشت و درعین سلطنت خود را " مسکین و فقیر " می دانست ، به صحرا و کنار دریا رفت و ماهیگیری پیشه کرد.
دلی که غیب نمایست و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود ، چه غم دارد؟
حافظ

اما دیو چون به تلبیس و حیل بر تخت نشست و مردم انگشتری با وی دیدند و ملک بر او مقرر شد ، روزی از بیم آنکه مبادا انگشتری بار دیگر به دست سلیمان افتد ، آن را در دریا افکند تا به کلی از میان برود و خود به اعتبار پیشین بر مردم حکومت کند . چون مدتی بدینسان بگذشت ، مردم آن لطف و صفای سلیمانی را در رفتار دیو ندیدند و در دل گفتند :
که زنهار از این مکر و دستان و ریو
به جای سلیمان نشستن چو دیو
و بتدریج ماهیت ظلمانی دیو بر خلق آشکار شد و جمله دل از او بگردانیدند و در کمین فرصت بودند تا او را از تخت به زیر آورند و سلیمان حقیقی را به جای او نشانند که به گفته ی حافظ :
اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش
که به تلبیس و حیل ، دیو سلیمان نشود
و
بجز شکر دهنی ، مایه هاست خوبی را
به خاتمی نتوان زد دم از سلیمانی
و به زبان مولانا :
خلق گفتند این سلیمان بی صفاست
از سلیمان تا سلیمان فرق هاست
و در این احوال ، سلیمان همچنان بر لب بحر ماهی می گرفت . روزی ماهی ای را بشکافت و از قضا ، خاتم گمشده را در شکم ماهی یافت و بر دست کرد .
سلیمان به شهر نیامد ، اما مردم از این ماجرا با خبر شدند و دانستند که سلیمان حقیقی با خاتم سلیمانی ، بیرون شهر است . پس در سیزده نوروز بر دیو بشوریدند و همه از شهر بیرون آمدند تا سلیمان را به تخت باز گردانند . و این روز ، بر خلاف تصور عامه ، روزی فرخنده و مبارک است و به حقیقت روز سلیمان بهار است . و نحوست آن کسی راست که با دیو بسازد و در طلب سلیمان از شهر بیرون نیاید .
و شاید رسم ماهی خوردن در شب نوروز ، تجدید خاطره ای از یافتن نگین سلیمان ورمزی از تلاش انسان برای وصول به اسم اعظم عشق باشد که با نوروز و رستاخیز بهار همراه است و از همین روی ، نسیم نوروزی نزد عارفان همان نفس رحمانی عشق است که از کوی یار می آید و چراغ دل را می افروزد :
ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل بیفروزی ما همه فانی و او پا برجاست.. عشق را می گویم.. بی گمان عشق خداست..
در انتشار آنچه خوبیست و ردی از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید(به نقل ازسایت میگنا)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز صبوری

کاشت درخت در روزبزرگداشت شهداء

 

       

         امروز22اسفندماه1392بمناسبت روزشهداوبه یادشهدای دیولق وپسرعموهای شهیدم خسرو و پرویزصبوری تعدادیک اصله نهال بهارنارنج همیشه سرسبز ویک شاخه گل یاس سفید خوشبودرباغچه ء حیاطمان غرس کردم تاهمیشه به یاد شهداباشیم چرا که رهبر عزیزمان فرمودند:فضیلت زنده نگه داشتن یادوخاطرهءشهداءکمترازشهادت نیست.امیدوارم همانگونه که کاشتن درخت در رفع آلودگیهای هوای اطرافمان تاثیرگذاراست مانیز همچون شهیدان وبا ادامه دادن راه ایشان در عرصهءجهاداکبر وامربه معروف ونهی از منکر در رفع  آلودگیهای  فکری  وفرهنگی  کشورمان تاثیر گذار باشیم واز خداوند بخواهیم که دشمنان دین راکه قصد ازبین بردن عفت وغیرت  جوانان رادارند محو ونابود سازد ومقدمات ظهور آقا امام زمان (عج)رافراهم نمایدتافضای جامعه ازگردوغبارگناه کاملا پاکیزه گردد چراکه اگر کسی نسبت به ناموس خود بی توجه باشد برای حفظ خاک خودهرگز ازجان نخواهدگذشت.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز صبوری

شهدای دیولق(قسمت سوم)


 

 

إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیقْتُلُونَ وَ یقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیعِکمُ الَّذِی بایعْتُمْ بِهِ وَ ذلِک هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ

 

در حقیقت، خدا از مؤمنان، جان و مالشان را به [بهای ] این که بهشت برای آنان باشد، خریده است؛ همان کسانی که در راه خدا می جنگند و می کشند و کشته می شوند. [این ] به عنوان وعدۀحقّی در تورات و انجیل و قرآن بر عهدۀ اوست. و چه کسی از خدا به عهد خویش وفادارتر است؟ پس به این معامله ای که با او کرده اید شادمان باشید، و این همان کامیابی بزرگ است.

 

14-شهیدمروت مالکی

شهید نوجوان مروت مالکی تولد: ۱۳۴۷ شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۲ محل شهادت: شرق دجله در دیاری که ایمان و غیرت به ارث می‌رسد، نوجوانانی قد می‌کشند که قامت‌شان از سن‌شان بلندتر و اراده‌شان از کوه استوارتر است. مروت مالکی، یکی از همین برگ‌های زرین درخت پربار ایثار است. او نوجوانی بیش نبود که با عشقی خالصانه به امام و انقلاب، قدم در راه جهاد نهاد و در میان دلاوران جبهه، قامت برافراشت. مروت با چهره‌ای معصوم و دلی شیرگونه، به قلب دشمن تاخت و در تاریخ ۲۲ اسفند ۱۳۶۳، در عملیات شرق دجله، پرواز کرد؛ همچون کبوتری خونین‌بال به آسمان‌ها. شهادت او، سند افتخار روستای دیولق و نماد مظلومیت و عظمت نسل نوجوان انقلاب است؛ نسلی که زود آمد، زود شکفت و زود پر کشید. نامش جاودانه، یادش ماندگار بهروز صبوری

 

15- شهید پرویز صبوری


شهید گرانقدر پرویز صبوری دولق فرزند بدرخان تولد: ‌.../.../... شهادت: ‌20/09/1360 (گیلان غرب)محل دفن: گلزار مطهر امامزاده عقیل (جاده ساوه – اسلامشهر) درخت پرافتخار دیولق، مردانی به بار آورده که نام‌شان با حماسه و غیرت درآمیخته است. یکی از آن سروقامتان شهید پرویز صبوری است؛ فرزندی از خاندان صبوری، که در روزگار دفاع و آزمون، لباس رزم بر تن کرد و جان خود را نثار آرمان‌های بلند اسلام و انقلاب ساخت. پرویز، مردی مؤمن، بااخلاق و غیور بود که روحیه‌ای مهربان در کنار غیرتی مثال‌زدنی داشت. او در هنگامه‌ای که دشمنان می‌خواستند آفتاب این سرزمین را خاموش کنند، چون مشعلی فروزان ایستاد و به صف شهیدان تاریخ پیوست. پیکر مطهر این شهید عزیز در گلزار شهدای امامزاده عقیل، مأوای ابدی گرفته و خاک آن مکان را به عطر شهادت معطر ساخته است. 

بهروزصبوری

 

16-شهید ابراهیم اژدری میرزایی

شهید ابراهیم اژدر میرزایی در سال 1349 در خانواده ای مذهبی و انقلابی در شهر اردبیل دیده به جهان گشود. او پس از گذران دوران کودکی راهی مدرسه شد و تحصیلات خود را پنجم ابتدایی سپری نمود. پس از آن برای کمک به تامین مخارج خانواده به کار و تلاش پرداخت و در حرفه جوشکاری مشغول بکار شد. او پس از رسیدن به سن قانونی تصمیم گرفت برای دفاع از میهن اسلامی عازم جبهه شود و لذا خود را برای طی دوران سربازی معرفی نمود و سپس راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شد . این شهید والامقام سرانجام درعملیات کربلای 4 در منطقه سومار بر اثر اصابت ترکش خمپاره از سوی دشمن بعثی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. او در زمینه های هنری و فرهنگی فعالیتهای چشمگیری داشت و مورد تحسین همگان بود .

 

 
او همیشه مقداری شکلات در جیبش داشت و به ده که میرفت آنها را بین بچه ها تقسیم می کرد و به هر بچه ای که می رسید دست پر از مهر و محبت خود را بر سرش می کشید و چند دانه از شکلاتها را به آن می داد و حتی بعضی مواقع کمپوت و پسته هایی را که مردم برای رزمندگان می فرستادند جمع می کرد و برای بچه های توی ده می برد...
زندگی نامه شهید ابراهیم اژدر میرزایی دولق درسالروز شهادتش
به گزارش نوید شاهدشهرستانهای استان تهران:
ابراهیم اژدر میرزایی دولق یکم آذر1346 در شهرستان اردبیل به دنیا آمد تا دوم ابتدا یی درس خواند.به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. نهم دی 1365در سومار توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر او را در بهشت زهرای شهرستان تهران به خاک سپردند.

ابراهیم دلسوز افراد ضعیف و مظلوم بود حتی موقعی که از طرف  فرماندهی دستور رسید که خانه های روستایی را بگیرید او ناراحت شد و در دل با خود می گفت نکند افرادی که می خواهند خانه های ده را بگیرند رفتار بدی از خود نشان دهند و باعث ناراحتی آنها شوند و این درست که برای پایداری انقلاب و اسلام باید از اینگونه کارها انجام داد ولی ابراهیم از این می ترسید که یک زمانی از انها اشتباهی سر بزند و موجب نارظایت این مردم زحمتکش شود اری ابراهیم تنها جرمش این بود که می خواست در راه خدا وند تنها برای او قدم بردارد و به مردم مستضعف خدمت کند روزی که امدادگر پایگاه نبود بیماری را آوردند که بر اثر آب جوش بدنش سوخته بود و احتیاج به پانسمان داشت ابراهیم که فرمانده مقر بود گفت که چه کسی در کارهای پانسمان کردن آگاهی دارد من گفتم که تا حدودی می توانم پانسمان کنم بعد با هم رفتیم و بچه سوخته شده را پانسمان کردیم که ابراهیم بعد از اتمام کار یک کمپوت و بیسکویت داد به دست بچه و با این کارها بچه را خوشحال کرد آری او قطعا" به خاطر همین کارها کشته شد و تنها جرمش خدمت به مردم ضعیف بود.
 
زندگی نامه شهید ابراهیم اژدر میرزایی دولق درسالروز شهادتش
 
 او همیشه مقداری شکلات در جیبش داشت و به ده که میرفت آنها را بین بچه ها تقسیم می کرد و به هر بچه ای که می رسید دست پر از مهر و محبت خود را بر سرش می کشید و چند دانه از شکلاتها را به آن می داد و حتی بعضی مواقع کمپوت و پسته هایی را که مردم برای رزمندگان می فرستادند جمع می کرد و برای بچه های توی ده می برد.
 
 همیشه متواضع و با وقار بود و تا آنجایی که من با او بودم هیچوقت نمی گذاشت کسی زودتر از خودش سلام کند به پیر تا جوان سلام می کرد و احوال آنها را می پرسید.
 
زندگی نامه شهید ابراهیم اژدر میرزایی دولق درسالروز شهادتش
 
 درست رفتاری را که پیغمبر اکرم(ص) داشت در رابطه با مردم همانطور که امام فرموده بود که باید وحدت بین شیعه وسنی حفظ شود او سعی میکرد که هر هفته به نماز جمعه برود تا هر چه بیشتر بین افراد وحدت بوجود آید.
 
 آری ابراهیم از زن و فرزند ومال و زندگی خویش گذشت و خونش را نثار این انقلاب کرد برای گناه این حقیقت جویان راه حق چیست و به چه علت خونشان بر روی زمین می ریزد و تنها گناهشان دفاع از خاک و دین و انقلابشان می باشد.

17شهیدحسین نجاتی دولق

شهید حسین نجاتی دولق
 
 
 
تاریخ تولد: ۱۳۴۴/۱۰/۱۰ محل تولد: تهران سن هنگام شهادت: ۲۱ سال شرح شهادت: حسین نجاتی دولق، فرزند رضا و سیاره، در دهم دی ماه ۱۳۴۴ در تهران چشم به جهان گشود. تا مقطع سوم راهنمایی تحصیل کرد و در کنار آن کفاش بود. با روحیه‌ای بسیجی و ایثارگر، لبیک‌گوی ندای امام، به صف رزمندگان اسلام پیوست و به عنوان بسیجی شجاع در جبهه‌های دفاع مقدس حضور یافت. سرانجام در تاریخ اول مرداد ۱۳۶۵، در منطقه مهران، در حین درگیری با نیروهای دشمن، بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و به جمع شهدای والامقام پیوست. برادرش جعفر نیز در راه دفاع از کشور به فیض شهادت نائل آمد. محل شهادت: مهران نحوه شهادت: حوادث ناشی از درگیری محل دفن: بهشت زهرا (س)، قطعه ۵۳، ردیف ۱۲۳، شماره ۱۵ یاد و نام شهید حسین نجاتی دولق، همواره در دل‌های ما زنده و گرامی خواهد بود.
 
grave shahid
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

 

 
 
 
 
 
 
 

18-شهیدجعفرنجاتی دولق

 
 

شهید والامقام جعفر نجاتی دولق نام پدر: رضا تاریخ تولد: ۱۳۴۷/۰۴/۰۵ محل تولد: تهران سن هنگام شهادت: ۲۲ سال شرح زندگی و شهادت: شهید جعفر نجاتی دولق، فرزند رضا و سیاره، در پنجم تیرماه ۱۳۴۷ در تهران دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا سوم متوسطه در رشته علوم تجربی ادامه داد و در کنار درس، در سازمان چای به‌عنوان کارمند مشغول به کار شد. او با روحیه‌ای خالص و قلبی سرشار از ایمان، در قامت بسیجی داوطلب، راهی جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد. در چهاردهم فروردین ۱۳۶۷، در منطقه سد دربندیخان عراق، در جریان عملیات مرصاد، هدف بمباران شیمیایی دشمن قرار گرفت و به مقام رفیع شهادت نائل آمد. پیکر پاک این شهید گرانقدر در گلزار شهدای بهشت زهرا (س) تهران، قطعه ۵۳، ردیف ۱۶۴ آرام گرفته است. برادر بزرگوارش، شهید حسین نجاتی دولق نیز پیش از او در مهران به شهادت رسیده بود و بدین‌گونه این خانواده، دو لاله‌ی سرخ را تقدیم انقلاب و اسلام نمود. کشور شهادت: عراق محل شهادت: سد دربندیخان نحوه شهادت: بمباران شیمیایی عملیات: مرصاد یاد و نام این برادران شهید، همچون ستارگانی درخشان، برای همیشه در آسمان افتخار روستای دیولق و ایران اسلامی خواهد درخشید.

تـصویر مـزار

 
grave shahid
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

19- شهید الماس بیرامی 

شهید الماس بیرامی/ ســوم شهریورماه ۱۳۴۵، در روستای دیولق از توابع شهرستان اردبیل به دنیا آمد. پدرش ابراهیم، کشاورز بود و مادرش کبری نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. به‌عنوان سرباز ارتش در جبهه (دفاع مقدس) حضور یافت. بیســت‌ویکم تیرماه ۱۳۶۷، در منطقه شرهانی توسط نیروهای عراقی به شهادت رسید. پیکرش مدتی در منطقه برجا ماند و بیست‌و‌چهارم دی ماه ۱۳۹۶، پس از تفحص در گلزار شهدای روستای دیولق به خاک سپرده شد.

 

20-شهیدعلی فخام

بیستم شهریور ،۱۳۴۰ در روســتای دولق از توابع شهرســتان اردبیل به دنیا آمد. پدرش یداله، میوهفــروش بود و مادرش رقیه نام داشــت. تا چهــارم ابتدایــی درس خواند. کارگری و کشــاورزی می‌کرد. به عنوان ســرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیســتم مرداد ،۱۳۶۳ در پیرانشــهر توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش و گلوله به شهادت رسید. مزار وی در زادگاهش قرار دارد.

 

21-شهید عزیز همتی

 

شهید عزیز همتی دولق من عکس این شهید بزرگوار را در بنر شهدای دیولق دیدم، اما هیچ اطلاعاتی از ایشان در دست نیست. از همه‌ی اهالی محترم دیولق و کسانی که این شهید را می‌شناسند، خواهشمندم اگر اطلاعاتی درباره تاریخ تولد، محل شهادت، محل دفن یا هر نکته‌ای از زندگی ایشان دارند، در اختیار ما بگذارند تا صفحه مربوط به این شهید را در سایت، کامل و درخور شأن ایشان کنیم.

22- سرخوش احدی دولق
 
 

نام پدر: حیدر
شغل(ها):
تاریخ تولد: 1-4-1315 شمسی
محل تولد: اردبیل - اردبیل - اردبیل
تاریخ شهادت : 5-7-1378 شمسی
محل شهادت :
محله امامزاده حسن
دلیل شهادت :
 به خاطرامربه معروف توسط چند تن از افراد اراذل و اوباش 
گلزار شهدا: قطعه:50 ردیف:86 شماره مزار:7 نام گلزار:بهشت زهرا شهر:تهران - تهران

سرخوش(ناصر) احدی در سال 1315 پابر عرصه گیتی نهاد.دوران کودکی را در جمع خانواده مؤمن و متعهد سپری کرد و با اوج گیری انقلاب در صف سربازان روح الله قرار گرفت. سرخوش احدی با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه‌های حق علیه باطل شتافت و بیشتر وقت خود را مصروف حضور در عرصه‌های دفاع مقدس و یاری بسیجیان ساخت.تا این‌که در تاریخ 5/7/1378 توسط چند تن از افراد اراذل و اوباش در محله امام‌زاده حسن هنگام اجرای سنت حسینی و احیای امر‌به ‌معروف به شهادت رسید. ناصر در سن 63 سالگی در راه حمایت از نوامیس میهن اسلامی جان خود را از دست داد و شهد شیرین و عنبرین شهادت را نوشید. پیکر پاک او را در بهشت زهرای تهران در قطعه 50 ردیف86 شماره 7 به خاک سپردند.

ماجرای شهادت

ناصر همیشه پیرو دستورات و فرمایشات امام خمینی (ره) بود و رهبر معظم انقلاب بود. نسبت به مسأله حجاب بانوان حساسیت خاصی داشت درست یادم هست روز پنجم آبان ماه بود، ساعت پنج عصر تعدادی از جوانان مقابل مغازه او ایستادند، چند ثانیه بعد دو خانم وارد مغازه شدند اما صحبتهای رکیک جوانان باعث آزار آنان شد. به همین علت سریع از آنجا گذشتند. ناصر با ناراحتی جلو رفت و به آنها تذکر داد. چند ثانیه‌ای نگذشته بود که جوانان دوباره کار خود را تکرار کردند. احدی خواست، آنها را نسبت به مسئله مقدسات اسلام و حرمت بانوان توجیه کند، اما آنها با عصبانیت به طرف او حمله کردند، و به وسیله چاقو او را مضروب ساختند. احدی عصر روز هفتم آبان ماه به علت جراحات شدید ناحیه سر به آسمان پیوست و در جرگه شاهدان سنت حسینی (ع) قرار گرفت.

 

بازدید کننده گرامی:
 سلام! در حال حاضر اطلاعات دقیق و کاملی از برخی شهدا ی بزرگوار در اختیار ما نیست. چنانچه آمار و اطلاعاتی (اعم از تصویر، متن، وصیت نامه و ...) از این شهدا را داریدیا شهیدی ازقلم افتاده لطفا ما را ازطریق رایانامه یا شماره 09126266480 مطلع نمایید.
 باتشکربهروزصبوری دولق

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز صبوری

شهدای دیولق(قسمت دوم)



 

 

 

 

 

- 8_سردار شهید مهدی ایزدی دولق

سردار شهید مهدی ایزدی دولقفرزند صادق | بسیجی دلاور تولد: ۱۳۳۰ شهادت: ۱۳۶۳/۶/۲ – میدان راه‌آهن تهران مزار: بهشت زهرا (س)، قطعه ۲۷، ردیف ۵۱، شماره ۸ در طلیعه‌ی خورشید انقلاب، مردانی برخاستند که با تمام وجود به ندای امام و اسلام لبیک گفتند و بی‌هیچ تردیدی جان خود را نثار راه حق کردند. یکی از این دلیرمردان، سردار شهید مهدی ایزدی دولق بود؛ فرزندی غیور از روستای دیولق و بسیجی‌ای استوار از تبار ایمان. او در سال‌های پرشور انقلاب، به عنوان سربازی مخلص و بی‌ادعا، در سنگر بسیج به خدمت اسلام پرداخت و سرانجام در تاریخ دوم شهریور ۱۳۶۳، در منطقه‌ی میدان راه‌آهن تهران، به دست ایادی کوردل استکبار، به شهادت رسید. مزار مطهر این شهید والامقام در گلزار شهدای بهشت زهرا (س)، قطعه ۲۷، ردیف ۵۱، شماره ۸ زیارتگاه دل‌های عاشق است. یاد و نام این سردار گمنام اما پرافتخار، تا ابد بر تارک تاریخ دیولق خواهد درخشید. درود خدا بر او که با خون خویش، سند وفاداری به ولایت را امضا کرد. بهروز صبوری

 
 
 
9-شهیدبخشعلی نورافکن
 
 

شهید والامقام بخشعلی نورافکن تولد: ۱۳۴۱/۵/۱ شهادت: ۱۳۶۵/۶/۲۷ در میانه‌ی مردانی که جانشان را فدای عزت و آرمان کردند، نام شهید بخشعلی نورافکن همچون ستاره‌ای فروزان در آسمان ایثار می‌درخشد. او در نخستین روز مرداد ۱۳۴۱ دیده به جهان گشود، در دامان ایمان پرورش یافت، و در هنگامه‌ی دفاع مقدس، دعوت جهاد را لبیک گفت. در سخت‌ترین سال‌های جنگ تحمیلی، بخشعلی با دلیرمردی و فداکاری در صف رزمندگان اسلام قرار گرفت و بی‌هیچ ادعا، روح خود را تقدیم رضای خدا کرد. سرانجام در تاریخ ۲۷ شهریور ۱۳۶۵، در راه پاسداری از دین، وطن و شرافت، به فیض عظیم شهادت نائل آمد و پروازش را به افق بی‌پایان آسمان آغاز کرد. نام این شهید عزیز، سندی است بر شرافت مردم این دیار، و یادش تا همیشه در دل‌های اهالی روستای دیولق زنده خواهد ماند. یادش گرامی، راهش پررهرو

بهروز صبوری

 

10-شهید فامیل مهرپور

داوطلبانه عازم جبهه و بدرجه رفیع شهادت نائل آمد

محل تولددیولق 

تاریخ تولد:1345

محل شهادت: دارخوین

تاریخ شهادت: 1360/07/5 

 شمه ای از وصیت نامه شهید امشب شب عاشوراست. چنانکه امام حسین(ع) فرمودند، فردا حمله دشمن شروع می شود، ماهم فردا حمله را بر مستکبران و خفّاشان بعثی که به کشورم، وطنم، و آب و خاکم هجوم آورده اند، آغاز خواهیم کرد تا عزت و شرف و ناموسمان حفظ بشود.

 

11-شهیدفرامرزعلیپور
 
مروری بر زندگی شهید توبه‌شکن

 

شهید سرافراز فرامرز علی‌پور تولد: ۱۳۴۵/۵/۱ شهادت: ۱۳۶۶/۷/۲۰ محل شهادت: محور سردشت – خسروی محل آرامگاه: استان اردبیل – گلزار شهدای غریبان در فصل داغ مرداد، پسری دیده به جهان گشود که تقدیرش با آتش عشق الهی گره خورده بود. فرامرز علی‌پور، جوانی از تبار غیرت و ایمان، در سال‌های نوجوانی دل در گرو جبهه بست و با روحی عاشق، رهسپار سرزمین‌های آتش و نور شد. در جبهه‌ی غرب، در محور سردشت – خسروی، در کوران نبردی نابرابر، جانِ پرشور او در راه آرمان‌های بلند اسلام و انقلاب به پرواز درآمد و در تاریخ بیستم مهرماه ۱۳۶۶، نامش جاودانه در قافله‌ی عاشوراییان ثبت شد. پیکر پاک این شهید عزیز در گلزار شهدای غریبان اردبیل آرام گرفته است؛ همان‌جا که خاک، بوسه بر پیشانی مردان آسمانی می‌زند. یاد و نام فرامرز عزیز، تا ابد در دل‌های مردم دیولق و اردبیل باقی خواهد ماند. او رفت تا ما بمانیم و راه روشنش را ادامه دهیم. یادش جاودان، راهش پررهرو

بهروز صبوری

 

«نظامعلی توبه‌شکن دیولق» در نهمین روز ماه نهم ۱۳۴۳ در روستای دیولق از توابع شهرستان اردبیل به دنیا آمد.

وی چهارمین فرزند «جواد توبه‌شکن» و «سونا پهلوان» بود که یک خانواده هشت نفری را تشکیل می‌دادند.

زندگی این خانواده روستایی نه تنها به دلیل نداری و نبود درآمد کافی، بلکه به دلیل بیماری مادر خانواده مشکلات فراوانی داشت به طوری که بیماری مادر باعث شد که نظامعلی را خواهرانش بزرگ کنند.

چند قطعه زمین کوچک داشتند که هزینه‌های زندگی آنها را تأمین نمی‌کرد. نظامعلی در چنین خانواده‌ای بزرگ شد تا اینکه دوره تحصیلی ابتدایی را در مدرسه کاهگلی «روستای دیولق» و در کنار دیگر دوستان خود تا کلاس پنجم با موفقیت به اتمام رسانید.

محرم یوسفی، خان باباکارگر و رحمت سلیمانی از دوستان دوران کودکی نظامعلی توبه‌شکن بودند.

نظامعلی برای تحصیل در دوره راهنمایی به اردبیل رفت و تا پایان کلاس سوم راهنمایی درس خواند.

در همان زمان به دلیل پیروزی انقلاب اسلامی با مبانی انقلاب آشنا شد و با حضور در کلاس درس قرآن «درگاه جلالی» با اشتیاق و علاقه به نماز و اجرای احکام دینی روی آورد.

پسری متدین و سر به زیر بود که اغلب اوقات خود را به حضور در مسجد و پایگاه بسیج اختصاص می‌داد البته اگر فرصتی می‌یافت فوتبال و والیبال بازی و کتاب‌های دینی و انقلابی نیز مطالعه می‌کرد.

مهربانی با همسایه‌ها، آشنایان و خانواده سرلوحه کار و زندگی‌اش بود؛ به ویژه با دوستان خود از جمله «خان بابا کارگر» و «رضا کارگر» که دوستان دوران مدرسه‌اش بودند. خواهرش آمنه هم را خیلی دوست می‌داشت.

نظامعلی که بارها از روستا عازم شهر می‌شد تا در راهپیمایی‌ها و تظاهرات انقلابی شرکت کند عاقبت به دلیل نیاز جبهه‌ها به رزمنده، جهت مبارزه با دشمن بعثی عراقی در حالی که شش ماه به زمان خدمت سربازی‌اش مانده بود، عازم جبهه‌ها شد.

حالا دیگر در جبهه‌های نبرد دل‌مشغولی‌های جدید به دست آورده بود. او این بار، دیگر با اشتیاق و پشتکار طریقه مبارزه با دشمن و نبرد با دشمنان ایران را تمرین می‌کرد و یاد می‌گرفت.

می‌گفت که اشغال خاک ایران توسط دشمن پذیرفتنی نیست و باید وطن‌مان را از دست دشمن آزاد کنیم به همین خاطر وقتی که از خانواده‌اش خداحافظی می‌کرد، گفت:«نگذارید اسلحه‌ام روی زمین بماند. راه ما را ادامه دهید و نگذارید که ایران به دست دشمن بیفتد».

عاقبت در حالی که تنها ۱۹ سال داشت، روز دوم آبان‌ماه ۱۳۶۲ در «عملیات والفجر۴» و در منطقه بانه محور مریوان بر اثر اصابت ترکش دشمن شهید شد. او پاسدار وظیفه‌ای در لشکر ۳۱ عاشورا بود.

پیکر پاک این شهید، با شکوه خاصی تشییع شده و در قبرستان عمومی روستایشان دیولق در نزدیکی شهر اردبیل به خاک سپرده شد.

 

 13-علی فرج پور قاسم قشلاقی
 
نام :عل فرج پور قاسم قشلاقی
نام پدر:مختار
تاریخ تولد:1347/05/19
محل تولد:اردبیل
محل شهادت:پنجوین
تـاریخ شهادت:1362/08/13
گلزارشهدا:اردبیل ججین 
توضیح مدیروبلاگ :
نمیدانم چه حکمتی باعث شده تمثال مبارک این شهید والا مقام در روستای دیولق نور افشانی کند ولی این را میدانم که  در دین ما تابع ومتبوع مثل قوانین بین المللی امروزی معنی ندارد ما فقط امام داریم و امت، وکسی که از دایره ولایت خارج شود هیچ نسبتی با ما ندارد حتی اگر پسر نوح پیامبر باشد. اما این شهید والا مقام که با اهدای خون پاکش تبعیت خودرا از امام امت ثابت کرده است از ما هست وما نیز از اوهستیم آرزویم این است که همانگونه که ما به مصداق سلمان منی آ ن شهید والا مقام را از خود میدانیم ایشان نیز مارا در آخرت از خودشان بدانند و شفاعتمان کنند. ان شاءالله
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز صبوری

شهدای دیولق (قسمت اول)

 

زیارتنامه شهدا

 

اَلسَّلامُ عَلی رَسوُلِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلی نَبِی اللّهِ اَلسَّلامُ عَلی مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ؛ اَلسَّلامُ عَلی اَهْلِ بَیْتِهِ الطّاهِرین اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَیُّهَا الشُّهَدآءُ الْمُؤْمِنُونَ؛ اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ الاْیمانِ وَ التَّوْحیدِ اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَنْصارَ دینِ اللّهِ وَ اَنْصارَ رَسُولِهِ عَلَیْهِ وَ الِهِ السَّلامُ سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدّارِ اَشْهَدُ اَنَّ اللّهَ اخْتارَکُمْ لِدینِهِ وَ اصْطَفاکُمْ لِرَسُولِهِ؛ وَاَشْهَدُ اَنَّکُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ ذَبَبْتُمْ عَنْ دینِ اللّهِ وَ عَنْ نَبِیِّهِ؛ وَ جُدْتُمْ بِاَنْفُسِکُمْ دُونَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّکُم قُتِلْتُمْ عَلی مِنْهاجِ رَسُولِ اللّهِ؛ فَجَزاکُمُ اللّهُ عَنْ نَبِیِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَ اَهْلِهِ اَفْضَلَ الْجَزآءِ وَ عَرَّفَنا وُجُوهَکُمْ فی مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَ مَوْضِعِ اِکْرامِهِ مَعَ النَّبِیّینَ وَ الصِّدّیقینَ وَ الشُّهَدآءِ وَ الصّالِحینَ وَ حَسُنَ اُولَّئِکَ رَفیقاً اَشْهَدُ اَنَّکُمْ حِزْبُ اللّهِ وَاَنَّ مَنْ حارَبَکُمْ فَقَدْ حارَبَ اللّهَ وَ اَنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ الْفائِزینَ الَّذینَ هُمْ اَحْیآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَعَلی مَنْ قَتَلَکُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ الْمَلاَّئِکَةِ و َالنّاسِ اَجْمَعینَ اَتَیْتُکُمْ یا اَهْلَ التَّوْحیدِ زائِراً وَبِحَقِّکُمْ عارِفاً وِبِزِیارَتِکُمْ اِلَی اللّهِ مُتَقَرِّباً وَ بِما سَبَقَ مِنْ شَریفِ الاْعْمالِ وَ مَرْضِی الاْفْعالِ عالِماً فَعَلَیْکُمْ سَلامُ اللّهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ بَرَکاتُهُ وَ عَلی مَنْ قَتَلَکُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ غَضَبُهُ وَ سَخَطُهُ اَللّهُمَّ انْفَعْنی بِزِیارَتِهِمْ وَ ثَبِّتْنی عَلی قَصْدِهِمْ وَ تَوَفَّنی عَلی ما تَوَفَّیْتَهُمْ عَلَیْهِ وَ اجْمَعْ بَیْنی وَ بَیْنَهُم فی مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِکَ اَشْهَدُ اَنَّکُمْ لَنا فَرَطٌ وَ نَحْنُ بِکُمْ لاحِقُون

 
 

 

 

 

 

1- شهید عوض نوتاش

محل تولد: دولق1341
محل شهادت: جبهه جنگ دردشت عباس
تاریخ شهادت: 1/1/1361

قسمتی از وصیت نامه شهید
ناراحت نشوید،به خود هراس راه ندهید،ونگذارید شیطان بر شما غلبه کند.خواهرانم همچون زینب(س) زندگی کنید:
    تا خون در رگ ماست          خمینی رهبر ماست

هر عقیده ای هم که داشته باشی این‌ها سزاوار احترام هستن یک قدم برای خودمان برداریم،نه برای شهدا چون شهدا نیازی به ماندارند اگر درکوچه،خیابان وشهرهاهرعکس شهیدی رادیدیم به روحش یک صلوات هدیه کنیم کاردشواری نیست فقط کمی همت میخواهد انشالله شفاعت شهدانصیب همه ی ماخواهدشد پس اولین صلوات باخواندن این مطلب همه باهم به روح همه ی شهدا،امام شهدا،علما،وذوی الحقوق بفرستیم اگربامایی بسم الله شادی روح شهدا صلوت...
 
 

 

شهید عوض نوتاش دهم فروردین ماه در دیولق به دنیا آمد.

 

پدرش ابوالفضل کشاورز بود مادرش صفوره نام داشت تاپایان ابتدای در روستا تحصیل کرد ودیپلم را از شهر اردبیل گرفت ودرسال 1360ازواج   کرد وصاحب یک دختر شدبه عنوان پاسدار درجبهه حضور یافت یکم فروردین1361در دشت عباس توسط نیرهای عراقی بر اثراصابت ترکش برسروگلویش شهید شد مزاروی درگلزار شهدای غریبان واقع است

هر عقیده ای هم که داشته باشی این‌ها سزاوار احترام هستن یک قدم برای خودمان برداریم،نه برای شهدا چون شهدا نیازی به ماندارند اگر درکوچه،خیابان وشهرهاهرعکس شهیدی رادیدیم به روحش یک صلوات هدیه کنیم کاردشواری نیست فقط کمی همت میخواهد انشالله شفاعت شهدانصیب همه ی ماخواهدشد پس اولین صلوات باخواندن این مطلب همه باهم به روح همه ی شهدا،امام شهدا،علما،وذوی الحقوق بفرستیم اگربامایی بسم الله شادی روح شهدا صلوت
 
 
هر عقیده ای هم که داشته باشی این‌ها سزاوار احترام هستن یک قدم برای خودمان برداریم،نه برای شهدا چون شهدا نیازی به ماندارند اگر درکوچه،خیابان وشهرهاهرعکس شهیدی رادیدیم به روحش یک صلوات هدیه کنیم کاردشواری نیست فقط کمی همت میخواهد انشالله شفاعت شهدانصیب همه ی ماخواهدشد پس اولین صلوات باخواندن این مطلب همه باهم به روح همه ی شهدا،امام شهدا،علما،وذوی الحقوق بفرستیم اگربامایی بسم الله شادی روح شهدا صلوتهر وقت یکی مان به حمام می رفت، بقیه باید از جلوی در حمام تکان نمی خوردند وگرنه ممکن بود یکی از آن کومله ها و دموکرات های سبیل درشت سرمان را ببرد و روی سینه مان بگذارد. (۱)
به مناسبت سالگرد آزادی مهاباد (۲) از دست کومله ها و دموکرات  ها، با یک گروه سی نفره با عنوان گروه ضربت، از اردبیل ماموریت داشتیم تا در مهاباد باشیم.
به فاصله ده قدم از همدیگر فاصله می گرفتیم و توی شهر قدم می زدیم. برف تا زیر زانو می رسید و راه رفتن در آن وضعیت سخت بود، ولی شش دانگ حواسمان را جمع کرده بودیم تا آمادگی هر مقابله ای را داشته باشیم. همه اش فکر می کردم الآن است که یکی از آن ها سلاحش را بکشد و ما را به رگبار ببندد.
یک شب که پاس بخش بودم، بچه ها را سر پستشان بردم. چهار نقطه داشتیم که باید در آنجاها نگهبانی می دادیم. یکی از پاسدارهای اردبیلی سیدرحیم حسینی بود. باید در پشت بام ساختمان سپاه نگهبانی می داد و بعد از دو ساعت او را عوض می کردم. مدتی پیش کومله ها از راه پشت بام آمده و سر چهار تا از بچه ها را بریده و به شهادت رسانده بودند.
وقتی به خود آمدم دیدم وقت نگهبانی حسینی تمام شده است و یادم رفته او را عوض کنم. از ناراحتی و خجالت مخفی شدم. پست را تحویل یک پاس بخش دیگر دادم رفتم و سر جای یکی از بچه ها دراز کشیدم و پتو را روی سرم کشیدم، ولی حسینی آمد پیدایم کرد و گلایه کرد که چرا یادم رفته او را عوض کنم.
ماموریت مان که تمام شد به اردبیل برگشتیم. هنوز چند روزی نگذشته بود که گفتند باید به جنوب اعزام شویم. ششم اسفند ۱۳۶۰ شب همه مان را در نمازخانه سپاه ناحیه اردبیل جمع کردند. برادر بایرام نوری فرمانده قسمت عملیات بسیج اردبیل صحبت کرد و گفت: «به خانه بروید و خودتان را برای اعزام فردا صبح آماده کنید» .
پدرم وقتی سه سالم بود، فوت شده بود. برادر بزرگ و کوچکم در ژاندارمری و نیروی انتظامی خدمت می کردند و در خانه فقط من بودم و مادرم. به مادرم چیزی نگفتم و سر جایم دراز کشیدم، ولی خوابم نمی برد و به این فکر می کردم که چه طور مادرم را تنها بگذارم. نصفه های شب فکر و خیال ذهنم را پر کرد و خواب آرام آرام روی پلک هایم سنگینی کرد.
صبح زود بی سر و صدا بلند شدم و وسایلم را توی ساک ریختم. برای چند لحظه به صورت مادرم نگاه کردم و با چشم های به نم نشسته خانه را ترک کردم. از این که او را تنها می گذاشتم ناراحت بودم، ولی باید می رفتم.
با دو اتوبوس اعزام نیرو به تبریز رفتیم و به اتفاق سایر نیروها که از شهرستان های دیگر آمده بودند، ساعت ۱۱ شب سوار قطار شدیم و به اندیمشک رفتیم. 
ساعتی بعد ما را به پادگان دوکوهه فرستادند. در آنجا با نوتاش (۳) و نیرومند (۴) هم اتاقی شدم. برای ورزش صبحگاهی به یک طرف پادگان می رفتیم و می دویدیم. آن قسمت پادگان آسفالت داشت و چون گه گاه سینه خیز هم می رفتیم، کف پوتین هایمان ساییده می شد و از پایمان درمی آمد. چند روز بعد پوتین دادند. برادر فولادی (۵) مسئول آموزش بود. خودش پوتین نگرفت و وقتی دید پوتین گرفته ایم گفت: «وقتی دارید چرا دوباره می گیرید؟»
با این که قبلاً آموزش های لازم را دیده بودیم باز در کلاس ها شرکت می کردیم. شب ها جمع می شدیم دور هم صحبت می کردیم و برادر افضلی فرد (۶) گه گاه بعد از نماز و دعای توسل برایمان سرود و نوحه می خواند: «بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا» .
چند روز بعد ما را به منطقه شیاکو (۷) فرستادند. در پنج کیلومتری عراقی ها مستقر شدیم. با این که برف نبود، ولی هوا بیش از حد سرد بود. برای خلاص شدن از سرما با برادر زند (۸) پشت به پشت هم می دادیم تا گرممان شود. گه گاه هم باران می بارید و مشکل دوچندان می شد. منطقه طوری بود که هواپیماها به آنجا دید نداشتند؛ چند باری هم آمدند، ولی رد شدند و رفتند.
یک روز که فرصتی به دست آوردم، برای مادرم نوشتم: «من زنده ام. نگرانم نباش. التماس دعا» .
بیست و نه اسفند گفتند تا ساعت یازده شب توی چادرها استراحت کنیم و آماده عملیات شویم. بعد از نماز مغرب و عشا خوابمان نبرد. آدرس هایمان را برای همدیگر نوشتیم و قرار گذاشتیم اگر یکی مان شهید شد به خانواده هایمان رسیدگی کنیم.
آن شب خبری نشد و گفتند دیگر به عملیات نمی رویم.
سال نو هم از شدت سرما نکاست. با همدیگر روبوسی کرده و سال نو را به همدیگر تبریک گفتیم. وقتی خوابم را برای میرمحمدی تعریف کردم، با خنده گفت: «من شهید می شوم!»
شب، با لشکر ستاره هایشان از راه رسید. امام جماعتمان یک روحانی بود. همیشه بین نماز چند کلمه ای صحبت می کرد، ولی این بار حرف هایش را نگه داشت برای بعد از نماز و گفت: «زود آماده شوید که برای عملیات! می رویم» .
آوردند آذوقه و مهمات دادند. چهار تا نارنجک گرفتم و دو تا کمپوت سیب و دو تا هم کنسرو لوبیا. برای این که بارم را سبک کرده باشم، توی چادر رفتم و هر چهار تا کنسرو و کمپوت را باز کردم و شروع به خوردن کردم.
وقتی ساجدی و نوتاش از راه رسیدند با خنده گفتند: «چی کار می کنی؟»
گفتم: «وقتی معلوم نیست زنده بمانم، چرا کوله پشتی ام را سنگین کنم. اگر سبک باشم بهتر می توانم بجنگم» .
چند دقیقه بعد از حرکت ما، عراق شروع به زدن موقعیت قبلی مان کرده بود. سر ستون بچه ها افضلی فرد بود. بی سیم چی و سلمان مکانی (۹) پشت سر او بودند و من هم پشت سر آنها. وقتی به یک شن زار رسیدیم، دستور توقف دادند. آتش توپ خانه دشمن نزدیک و نزدیک تر می شد و منورها از سر و کول هم بالا می رفتند. مجبور شدیم سینه خیز برویم. پشت یک تپه بلند رسیدیم. با عراقی ها بیش از یکصد و پنجاه متر فاصله نداشتیم و می توانستیم سایه نگهبان های روی خاک ریزها را ببینیم. ما بغل گوششان بودیم و عراقی ها هنوز بویی نبرده بودند. ساعت حدود دوازده بود. گفتند تا رسیدن دستور حمله می توانیم آنجا استراحت کنیم.
یکی از بچه ها پشت سرم بود. یک دفعه تیری از یک جایی آمد و به بازوی او خورد. داشت کولی بازی درمی آورد که زود دهانش را گرفتم و گفتم: «تو را خدا داد نزن» .
از درد به خود می پیچید، ولی چاره ای نبود باید دندان روی جگر می گذاشت. نیم ساعت نگذشته بود که بی سیم به صدا درآمد و عملیات (۱۰) شروع شد. در یک لحظه همه با فریاد الله اکبر از تپه بالا رفتیم و به سرعت سرازیر شدیم. قبل از ما قرار شده بود چندتا از بچه ها بروند سراغ تیربارچی ها و آنها را خفه کنند. عراقی ها غافلگیر شدند و شروع به عقب نشینی کردند. بچه ها لوله تیربارها را چرخاندند سمت عراقی ها و شلیک کردند. یکی از پاسدارهای همدان سوار یکی از تانک ها شد و آن را به طرف موقعیت عراقی ها حرکت داد.
در مسیرمان بعضی از عراقی ها خودشان را به موش مردگی زده بودند. روی زمین دراز کشیده بودند و با دیدن ما بلند می شدند و خودشان را تسلیم می کردند. می خواستم از روی یک چاله بپرم که یک دفعه پایم رفت روی یکی از عراقی ها و زود گفت: «دخیل خمینی!» اولش ترسیدم، ولی وقتی دیدم پا شد گفت «دخیل خمینی» ، خنده ام گرفت.
بچه ها حدود چهار هزار نفر از عراقی ها را اسیر کرده بودند، ولی درگیری ادامه داشت. کنار هم می دویدیم و دست گذاشته بودیم روی ماشه. گه گاه پایمان توی چاله ای می رفت که گلوله ها و خمپاره ها به وجود آورده بودند و کله پا می شدیم. یکی پایش پیچ می خورد و دیگری موقع افتادن پیشانی اش به سنگی می خورد و بی آنکه اعتراضی بکنند با درد پا و خونی که از پیشانی شان می چکید بلند می شدند و باز جلو می رفتند.
وقتی داشتیم به جلو می رفتیم، یک دفعه متوجه شدم آن که کنارم می دوید، دیگر نیست. وقتی به پشت سرم نگاه کردم دیدم کمی عقب تر سایه ای دارد دست و پا می زند. ندیدم تیر به کجایش خورده، ولی من به جلو رفتم. در بعضی از جاها بچه ها به حالت تن به تن درگیر شده بودند و تعدادی از عراقی ها نیز در حال فرار بودند.
عراقی ها را تا نزدیکی امامزاده عباس به عقب راندیم. هوا دیگر روشن شده بود. هواپیماهای عراقی آمده بودند بالای سرمان، ولی چون دید نداشتند نمی توانستند بمباران کنند. با این که هوا آرام بود، ولی گرد و خاکی بین آسمان و زمین معلق بود و دید هواپیماها را کور می کرد.
بچه ها در دشت عباس پخش و پلا بودند و هنوز داشتیم جلو می رفتیم. تا چشم کار می کرد دشت بود و جنازه عراقی ها و ادوات رها شده. ساعت ده و سی دقیقه بود که دیدم از یک مسیر سه تا تانک می آید.
انتظار داشتم تعداد زیادی از تانک های خودی را ببینم ولی آن ها فقط سه تا بودند.
یک دفعه دیدم روبه رویم روی تپه ای نزدیک امامزاده، چند تا از عراقی ها دست هایشان را به نشانه تسلیم بالا برده، ایستاده اند. بیش تر از پانصد متر با ما فاصله نداشتند. چند نفر از بچه ها نزدیکم بودند. مسیرمان را به طرف شان کج کردیم. هنوز چند قدمی به طرف آن ها نرفته بودیم که آن ها دراز کشیدند و ما را از سمت چپ به گلوله بستند. همه بچه هایی که کنارم بودند تیر خوردند و افتادند. یک تیر هم به بازوی چپ من خورد. خودم را روی زمین انداختم. عوض نوتاش از گلویش تیر خورده بود و غرق در خون بود. نمی توانست نفس بکشد و از گلویش صدای خرخر شنیده می شد. کمی آن  طرف تر از من، سرهنگ غفاری، فرمانده تیپ ذوالفقار ارتش در یک چاله افتاده بود. وقتی تیر خورد، دیدم. تیر به کتفش خورد و خونش به هوا پرید. سربازی داشت زخم او را می بست. سینه خیز رفتم و خودم را توی چاله انداختم. آن سرباز زخم مرا هم بست.
به فاصله چند ثانیه چند تا خمپاره کنارمان زمین خورد. می خواستیم از آن جا خودمان را عقب بکشیم ولی با شنیدن صدای خمپاره ها خودم را زمین می انداختم. سرباز سر نترسی داشت. دست زیرشانه سرهنگ انداخته بود. وقتی دید با هر صدایی خودم را زمین می زنم، گفت: «نترس! همه خمپاره ها را که برای ما شلیک نمی کنند!»
سه تانکی که آن جا بودند، تپه رو به رو و جایی را که از سمت چپ به ما شلیک شده بود، زدند. تیراندازی عراقی ها قطع شد و منطقه کمی آرام شد. در آن حین عیسی پور(۱۱) خودش را به من رساند. کمکم کرد. سلاحم را از دستم گرفت. گفتم: «شاید توی راه به دردم بخورد.»
گفت: «بهتر است به فکر خودت باشی. از این جا به بعد دیگر به دردت نمی خورد.»
مرا تا به جایی رساند و گفت: «به خط برمی گردم.»
خودم را به پشت یک صخره رساندم. وقتی از آن جا نگاه کردم دیدم سرهنگ و سرباز دارند می آیند. در همان لحظه یک گلوله کاتیوشا کنار صخره خورد. کمی بعد سرهنگ و سرباز به من رسیدند و دوباره شروع به حرکت کردیم. داشتیم به منطقه قبل از حمله نزدیک می شدیم که سرباز و سرهنگ از من جلو افتادند و عراقی ها هم ده، بیست تا خمپاره زدند. آن ها خودشان را به یک چاله رسانده بودند. دراز کشیدم و دست روی سرم گذاشتم. تا گرد و خاک یک خمپاره می خوابید آن یکی فرود می آمد و سنگریزه و گرد و غبار را بلند می کرد.
کمی صبر کردم و تا خواستم بلند شوم دوباره یک خمپاره در چند متری ام فرود آمد. فکر کردم عراقی ها به آن جا دید دارند برای همین مسیرم را عوض کردم و به سمت چپ رفتم تا از تیررس آن ها خارج شوم.
هنوز کمی نرفته بودم که دیدم کمی جلوتر سه سرباز عراقی ایستاده اند. به خیال این که ایرانی هستند داد زدم تیراندازی نکنید ولی یکی از آن ها شلیک کرد و تیرش درست بین دو پایم خورد.
از خوش شانسی من سربازهای عراقی به طرفم نیامدند. رفتم طرف چاله ای که سرباز و سرهنگ آن جا بودند. دیگر رمق و توانی برایم نمانده بود. نیم ساعتی توی چاله استراحت کردم. خسته بودم و پلک هایم سنگین. برای چند دقیقه ای چشم هایم روی هم افتاد و چرتم گرفت.وقتی چشم باز کردم دیدم کمی عقب تر از آن جا یک نیسان ایستاده و سرهنگ غفاری و آن سرباز هم پشتش هستند. خودم را به آن ها رساندم و تا پشت نیسان نشستم یک خمپاره بین چرخ جلو و عقب خورد و از زیر آن رد شد و کمی آن طرف تر از ماشین منفجر شد.
بیمارستان صحرایی در فاصله یک ساعتی آن جا و در سمت دزفول بود. در آن جا فرنج و شلوارم را عوض کرده زخمم را پانسمان کردند و ما را از آن جا به فرودگاه دزفول بردند. حدود دویست تا از زخمی ها را جمع کرده بودند توی یکی از انبارهای فرودگاه تا به جاهای دیگر اعزام کنند. زخم بیش تر آن ها شدید بود. وقتی شدت جراحات آن ها را دیدم دیگر درد خودم را فراموش کردم.
در بیمارستان افشار که نزدیک فرودگاه بود، از بازویم عکس گرفتند و گفتند تیر رد شده است و خطر زیادی ندارد. حدود ساعت دو بعد ازظهر ما را با یک هواپیمای سی-۱۳۰ به یزد منتقل کردند.
در بیمارستان یزد با صبور(۱۲) و ساجدی هم اتاق بودم. صبور از پشت گردن تیر خورده بود و از گوش های ساجدی هم خون می آمد. غیر از ما در آن اتاق دو نفر کاشانی هم بودند. دو روز بعد از آن، صبور از تخت پایین آمد و گفت  دوباره برمی گردد پیش بچه ها. گفتم: «دست کم صبر کن زخمت خوب شود بعد برو!»
ولی او نماند و رفت. ساجدی هم چهار، پنج روز بعد مرخص شد و به اردبیل برگشت. مردم یزد هر روز به ملاقات زخمی ها می آمدند. در چند روزی که آن جا بستری بودم کلی کتاب جمع کرده بودم. هم مردم هدیه می دادند و هم این که آیت الله صدوقی تعدادی از کتاب هایش را با مهر و امضای خودش برای زخمی ها فرستاده بود.
برادرم بعد از کلی گشتن عاقبت پیدایم کرد و پیشم آمد. وقتی داشت به محل خدمتش برمی گشت، گفت پول زیادی همراه ندارد و برای همین به من صد تومن داد و رفت.
می خواستند مرخصم کنند. وقتی نماینده بنیاد شهید پرسید: «پول داری؟»
گفتم: «دارم.»
نفری پانصد تومن می دادند. ما را به ترمینال بردند و به اتفاق چند نفر از زخمی ها سوار اتوبوس تهران کردند. 
در ترمینال جنوب ماشین پیدا نکردم. انگار همه مردم توی ترمینال بودند. فروردین بود و مسافر زیاد. به ترمینال آزادی رفتم. در آن جا هم بلیت گیر نیاوردم. یکی از راننده های آشنا مرا دید و برایم بلیت تبریز جور کرد.
اتوبوس در تاکستان برای ناهار نگه داشت. حساب کردم اگر بخواهم با بقیه پولم ناهار بخورم، چیزی برایم نمی ماند و بقیه راه را باید پیاده بروم. از یزد که سوار شده بودم چیزی نخورده بودم و سخت گرسنه بودم. پیاده شدم و سه تا سیب خریدم ولی خوردن سیب ها گرسنه ترم کرد.
در بستان آباد پیاده شدم. فقط هفتاد و پنج تومان داشتم با خودم گفتم اگر پولم کم آمد با مقر سپاه آن جا می روم تا کمکم کنند به اردبیل برسم. یک پیکان سوارم کرد و گفت تا سراب می رود و پنجاه تومان می گیرد. سوار شدم. وقتی در سراب پیاده شدم، آفتاب داشت غروب می کرد. چند دقیقه ای لب جاده ایستادم و ماشینی سوارم نکرد. یک دفعه با خود گفتم: «نکند چون نماز مغرب و عشایم را نخوانده ام کسی سوارم نمی کند؟»
کنار جاده تیمم کردم و نمازم را خواندم. بعد از نماز کنار جاده ایستادم. یک پیکان داشت می آمد. دست بلند کردم. ایستاد بدون این که سؤالی کند و سر قیمت چانه بزند، گفت: «بیا بالا.»
سوار شدم. راه که افتاد گفت: «چه کاره ای؟»
گفتم: «سرباز.»
گفت: «قبل از تو یک نفر گفت پنجاه تومن می دهد ببرمش اردبیل؛ سوار نکردم.»
گلویم خشک شد. به این فکر می کردم که اگر بیشتر بخواهد چه کار کنم؟ با خود گفتم به او می گویم مرا ببرد جلو ساختمان سپاه تا پولش را از دوستانم بگیرم و بدهم.
در ایستگاه سرعین خواست پیاده ام کند. هوا سرد بود و روی زمین برف زیادی نشسته بود. گفتم مرا جلوی ساختمان سپاه ببرد. وقتی رسیدیم گفتم: «صبر کن پولت را بیاورم.»
گفت: «وقتی سوارت کردم با خودم گفتم از تو پول نمی گیرم.»
او رفت و من هم با ماشینی که بچه های سپاه دادند به طرف خانه راه افتادم.
منبع:پرونده شهید در حوزه 1 ناحیه سیدالشهداء بسیج اسلامشهر
 
2-شهیدناصرمالکی
شهید ناصر مالکی تولد: ۱۳۴۵ شهادت: ۱۳۶۶/۱/۱۴ محل شهادت: شلمچه شهید ناصر مالکی، فرزندی از دیار دیولق، در سال ۱۳۴۵ چشم به جهان گشود. او در روزگاری پرآشوب، نوجوانی‌اش را با شور ایمان و غیرت انقلابی سپری کرد و با آغاز جنگ تحمیلی، بی‌درنگ راهی جبهه‌های دفاع از میهن شد. ناصر، نه‌تنها سربازی سلحشور، بلکه جوانی بااخلاص و مؤمن بود که ساده‌زیستی، تواضع، و ادبش در خاطر همراهانش باقی مانده است. او سرانجام در تاریخ ۱۴ فروردین ۱۳۶۶، در منطقه‌ی عملیاتی شلمچه، یکی از خونین‌ترین میادین نبرد، شربت شهادت نوشید و به یاران شهیدش پیوست. نامش تا همیشه بر تارک افتخار روستا خواهد درخشید.

3-مصطفی ارمغانی

نام پدر: عباسقلی تولد: ۱۳۴۶ شهادت: ۱۳۶۲/۱/۲۲ محل شهادت: شرهانی شهید مصطفی ارمغانی، جوانی از تبار غیرت و ایمان، در سال ۱۳۴۶ در دامان خانواده‌ای مؤمن و زحمتکش دیده به جهان گشود. او با روحیه‌ای مومنانه و قلبی آکنده از عشق به اهل‌بیت(ع)، با آغاز جنگ تحمیلی، جوانی خود را وقف دفاع از اسلام و میهن کرد. مصطفی در سن ۱۶ سالگی، در عملیات منطقه شرهانی، در حالی که پرچم ایثار بر دوشش بود، دعوت حق را لبیک گفت و در تاریخ ۲۲ فروردین ۱۳۶۲ به مقام بلند شهادت رسید. نام این شهید نوجوان، نماد مظلومیت و شجاعت نسل جوان انقلاب در تاریخ خواهد ماند.
 
 
 
4-شهید محبوب درجزی

        بهار سال 1344 در روستای دولق شهرستان اردبیل کودکی زیبا به نام محبوب متولد شد. پدرش کارگر بود و او در سایه تلاش خستگی ناپذیر پدر، کودکی را در روستا سپری کرد. سال 1349 به تهران مهاجرت کرد و در جنوبی ترین منطقه این شهر ساکن شد. سال 1351 آموختن را از مدرسه « پیر نظر » آغاز کرد. در دوره راهنمایی در جلسات سوگواری امام حسین (ع) حاضر شد و کم کم در راه حمایت از امام امت، الله اکبر گویان به مبارزه با رژیم پهلوی پرداخت و دیگران را به مبارزه تشویق نمود.
بعد از پیروزی انقلاب به پاسداری و تبلیغ دین مبین اسلام و آرمانهای اتقلابی روی آورد. جنگ فرصتی مناسب برای جلوه گری و بیداری ایمانهای قوی و ایثارهای نهفته انسانی بود.
محبوب عزم سفر به دیار نور داشت اما خانواده نپذیرفتند و او در بهار سال 1361 در غیاب پدر و مادر ندای هل من ناصر امام خویش را لبیک گفت و همراه با دلاوران بسیج مسجد صاحب الزمان در عملیات فتح المبین حماسه آفرید. آنگاه برای مدتی به خانه بازگشت. با شروع عملیات بیت المقدس راهی جبهه شد. هنگام خداحافظی، برادرش گفت : « محبوب نترسی . » و او آرام و متین پاسخ داد : « اگر می ترسیدم نمی رفتم. شهادت سعادت است و چه بهتر که انسان در راه اسلام شهید شود و من هم همین را از خدا می خواهم من می روم اگر شهید شدم خوشا به حالم و اگر هم نشدم که خوب بر می گردم.»


محبوب در مرحله اول عملیات در روز دهم اردیبهشت ماه سال 1361 در جاده اهواز خرمشهر برات دیدار حق را در سن 17 سالگی دریافت نمود . 11 روز بعد خبر شهادتش را به خانواده اطلاع دادند.

منبع:پرونده شهید در حوزه 1 ناحیه سیدالشهداء بسیج اسلامشهر

وصیت‌نامه

و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون ... . گمان مبرید آنان که در راه خدا کشته شده اند از مردگانند، بلکه آنها زنده هستند و نزد خدا روزی می خورند.
با عرض سلام و درود بر شهیدان انقلاب اسلامی و با عرض سلام خدمت امام خمینی و با عرض سلام بر امت رزمنده و مسلمان ایران. اینجانب محبوب درجزی وصیت می کنم پدر و مادر عزیزم که شما من را بزرگ کردی و خیلی زحمت کشیده‌اید؛ امیدوارم خداوند به شما اجر دهد و اگر خدا خواست که من شهید شدم هیچ ناراحت نباشید و از شما می خواهم که مرا در بهشت زهرا (س) دفن کنید و برایم دعا کنید و از شما می خواهم که راه مرا ادامه دهید و از تمام ملت مسلمان خواهانم که از امام امت پیروی کنید و تمام دستورات اسلام را انجام دهید و اگر کسی از من طلبی دارد، بپردازید.
ضمناً خواهرانم، وصیت می کنم که هیچ وقت دست از نماز نکشید چون نماز ستون دین است و از مادر می خواهم که اگر من شهید شدم تنها خواهشی که از تو دارم در غیاب من اشک نریزید چون دشمن خوشحال می شود...
و السلام محبوب درجزی 3/1/1362

منبع:پرونده شهید در حوزه 1 ناحیه سیدالشهداء بسیج اسلامشهر

 

     

5-شهیداحمد قانع

تاریخ تولد1342تاریخ شهادت 1361/02/20محل شهادت: کرخه نور

نام: احمد

نام خانوادگی: قانع

محل تولد: دیولق

محل شهادت: کرخه نور

تاریخ شهادت: 20/2/61

 

قسمتی از زندگی نامه شهید

شهید احمد قانع، سال 1342 در روستای دیولق اردبیل متولد و تا کلاس سوم راهنمائی تحصیل و سپس وارد ارتش گردید. با شروع جنگ تحمیلی و با توجه به محدودیتی که در ارتش وجود داشت که مانع رفتنش به جبهه بود از طریق سپاه پاسداران مسجد سلیمان بطور داوطلبانه عازم جبهه و بدرجه رفیع شهادت نائل آمد. 

 

کادر شهدا
محل آرامگاه :اردبیل - غریبان
 
شهید
 
 

6-سنگرسازبی سنگر شهید خسروصبوری

۱-نام :خسرو  

 نام خانوادگی:صبوری دولق

 محل تولد: کرمانشاه - هرسین - هرسین

  نام پدر:بدرخان  

 تاریخ تولد:۱۳۴۵/۱۲/۲۰  

 تاریخ شهادت:۱۳۶۵/۰۴/۱۱

نام گلزار:امامزاده عقیل (جاده ساوه اسلامشهر)

 

بعضی‌ها ایراد می‌گیرند که چرا تعدادی از عکس‌های دفاع مقدس رو منتشر می‌کنید. اینها خاطر بینندگان و در کل جامعه رو مکدر می‌کند. مردم تصاویر دلخراش رو می‌بینند و روانشون اذیت می‌شود.

به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، دیدن بعضی از تصاویر و خواندن خاطره آن بعضی اوقات آنچنان انسان را به فکر فرو می‌برد که دیگر به روزمرگی فکر نمی‌کند. وبلاگ الوارثین یکی از این تصاویر را جدیدا منتشر کرده است:

این جمله را از شهید ضیایی وقت رفتن برای عملیات به خاطر دارم که گفت: ما رفتیم تا دنیا بمونه برای دنیا دوست ها. یادم نمیره شب عملیات نصر4 پشت وانت با «شهید حمید رضا دادو» سوار بودیم و به سمت ارتفاعات ماووت می‌رفتیم و شهید حمید با همه وجودش این حدیث رو برای من خوند که دنیا محل گذر است نه محل استقرار. صدها از این دست جملات کلیدی، برای بیدار شدن وجدان‌های به خواب رفته وجود دارد.

درست است از روزهای جبهه 25 سال می‌گذره اما بعضی‌ها هنوز جبهه رو ترک نکردند. باز یادم میاد روحانی گردان ما و خیلی از روحانی ها توی جبهه این حدیث رو از پیامبر نقل می‌کردند که خوشا به حال قومی که جهاد اصغر رو انجام دادند و جهاد اکبر در پیش دارند و خوش به حال اونهایی که در جهاد اکبر که مبارزه با نفسه روفوزه نشوند.

بعضی ها بعد از سال 67 که سفره جبهه های جنوب و غرب جمع شد لباس خاکی ها را در آوردند و رفتند دنبال جبران مافات. یعنی رفتن دنبال دنیا دوستی.

هرچی پیام شهدا را به آنها رسوندیم که مواظب لقمه حرام باشید، اما مثل اینکه پنبه توی گوش چپونده بودند. وقتی به خود آمدند که دیگه کار از کار گذشته بود و توی سراشیبی عمر افتاده بودند.

بعضی ها هم حتی بند پوتین رو هم باز نکردند و هنوز هم پشت خاکریز در حال دفاع مقدس هستند. چون امام به ما یاد داد که، جنگ جنگ تا رفع کل فتنه. خیلی ها داد می‌زدند جنگ جنگ تا پیروزی و یا یک پیروزی؛ اما امام افق رو نشون داد و  فرمودند:‌ تا جهانخواران هستند، ما هستیم. پس نهضت ادامه داره. یادمون نره که ما سر سفره میراث چه کسانی نشسته ایم.

بعضی ها ایراد می‌گیرند که چرا بعضی از عکس های دفاع مقدس رو منتشر می‌کنید. اینها خاطر بینندگان و در کل جامعه رو مکدر می‌کنه. مردم تصاویر دلخراش رو می‌بینند و روانشون...

شاید به ظاهر این حرف درست باشه اما چرا کسی اعتراض نمیکنه؟ ماشین مچاله شده و اون هم بالای سکوی بلند در ورودی خروجی جاده ها و بزرگراه‌ها چه توجیهی داره. این خاطرها رو مکدر و اعصاب‌ها رو خورد و روانها را پریشان نمی‌کنه. اما میگن، برای اینه که راننده ها به عاقبت کار فکر کنند و احتیاط رو فراموش نکنند.

می‌خوام یک تصویر دفاع مقدس رو منتشر کنم برای اونهایی که فکر می‌کنند به یک میراث مفت رسیدند. نمیدونن این میراث گرانبها حاصل خون هزاران شهید است که یکی از اونها صاحب تصویر زیر است.

این عکس مربوط است به عملیات کربلای یک (در عملیات کربلای1 شهر مهران آزاد شد) و خاطره آن بدین ترتیب است که:

 


سنگرسازان بی سنگر جهاد تهران به فرماندهی شهید ملاآقایی و شهید مهدی عاصی تهرانی اومدند کمک رزمندگان لشکر حضرت رسول(ص). لودر و بلدوزرها جلوتر از نیروها برای زدن خاکریز حرکت می‌کردند. هوا روشن و پاتک دشمن شروع شده بود. فاصله تانک‌ها با دستگاه‌های مهندسی شاید 100 متر بیشتر نبود که باد شدید هم شروع شد و تانک ها هم مستقیم به سمت لودر و بلدوزرها شلیک می‌کردند. با هر جابجایی خاک گرد و غبار بلندی ایجاد می‌شد. شهید خسرو صبوری روی لودر سینه به سینه تانک‌ها خاکریز می‌زد که ناگهان گلوله مستقیم تانک، لودر او رو نشانه رفت و به لودر اصابت و همزمان ترکشی، لوله هیدرولیک بازوهای لودر را پاره کرد و روغن داغ با حرارت مرگبار روی لودر ریخت. لودر شد یک پارچه آتش. خسرو صبوری هم پشت فرمان لودر؛ روضه رو باز نکنم . تا بچه ها رسیدند خسرو دیگر پشت فرمان نبود. فقط پاهای خسرو بود که روی پدالها قرار داشت. دو همسنگر بهت زده به باقی مانده رفیقشون نگاه می‌کنند. از سنگرساز بی سنگر شهید خسرو صبوری دو تا پای سوخته ماند که در گلزار شهدای امام زاده عقیل(ع) اسلامشهر در کنار برادر شهیدش به خاک رفت.

 

به همه مدیران مملکت توصیه میشه این عکس رو با دقت ببینند، خصوصا آنهایی که آمدند خودشون رو برای گرفتن رای مردم در انتخابات شورای شهر و ریاست جمهوری عرضه کنند. بدانیم و بدانید به اینها مدیون هستیم. اینها به فرمان امامشون با سر رفتن و پاها رو جا گذاشتند.

راوی:جعفر طهماسب

7-شهید برات شکرزاده

شهید برات شکرزاده در میان برگ‌های زرّین دفتر افتخار روستای دیولق، نامی می‌درخشد که اگرچه بی‌اطلاعات مانده، اما بی‌اهمیت نیست؛ بلکه همچون ستاره‌ای خاموش در آسمان تاریخ، چشم‌انتظار روشن شدن است: شهید برات شکرزاده او یکی از فرزندان غیرتمند این آب و خاک است که با نثار جان خود، راه عزت و آزادگی را برای نسل‌های آینده هموار کرد. گرچه از زندگی و زمان شهادتش اطلاعات دقیقی در دست نداریم، اما یقین داریم که روح بلندش در قافله‌ی شهیدان، ما را به نگاه مهربان خود می‌نگرد. از تمامی اهالی گرامی، بستگان، همرزمان، دوستان و آشنایان تقاضا داریم اگر اطلاعاتی درباره زندگینامه، محل تولد، تاریخ شهادت یا خاطراتی از این شهید عزیز در اختیار دارند، برای ثبت در این پایگاه فرهنگی و زنده نگه داشتن یاد ایشان، با ما به اشتراک بگذارند. یادش گرامی، راهش پررهرو بهروز صبوری

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز صبوری

سوگند به سبلان

 

 

می‌گویند یکی از نشانه‌های تقدس سبلان سوگند به آن است، نام سبلان هنوز یکی از مهمترین سوگند‌های ساکنان اطراف کوه و عشایر کوچنده شاهسون به شمار می‌آید. سوگند را به عنوان «سلطان ساولان» یاد می‌کنند چرا که کوه بدین نام شناخته می‌شود. اهالی باور دارند که وقتی نام سبلان برده می‌شود به ویژه وقتی به آن سوگند یاد می‌کنند، مار از شکارش دست می‌کشد


می‌گویند بر چکاد بلند سبلان، هر سپیده دم بانک خروسی با سر‌ زدن سپیده به گوش می‌رسد و همزمان با آن سه چشمه کوچک آشکار می‌شود، یکی زعفرانی رنگ، یکی شیری رنگ و دیگری به رنگ آب. اولی از شربت شیرین‌تر، دومی از شیر گوارا‌تر و سومی از اشک زلال‌تر. اما این چشمه‌ها جز به چشم پاکان نمی‌آیند.
می‌گویند در ساحل دریاچه، حضرت سلیمان، جام یاقوت بزرگی را با زنجیر بسته است. این جام را اگر خوب نگاه کنی در کف دریاچه می‌بینی و اگر دلی پاک و اعتقادی کامل داشته باشی جام به سطح آب می‌آید و می‌توانی از آن آب زندگانی بنوشی و کسانی را که طمع در ربودن آن کنند با خود به قعر دریاچه می‌کشاند. بنابراین ویژگی‌ بی‌مرگی و عصاره جاودانگی نیز بر عناصر تقدس سبلان افزوده می‌شود

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز صبوری

دکتر محمد رضا برومند دولق(عضوهیئت علمی دانشگاه شهیدبهشتی تهران)

 



 

حصیلات دانشگاهی


دکترا, تربیت بدنی و علوم ورزشی, دانشگاه گیلان, , 1390.
 

مقالات علمی چاپ شده در مجلات

 

1. M. Farbod, A. Safania, M. Boroumand devlagh, B. Farahabadai, S. naqshbandi, "Designing a model for development of the occupation of postgraduate alumni graduated in physical education and sport sciences course from Islamic Azad University by an eco-systemic approach" , International Journal of Sport Finance, 2020.
2. A. Azimi delarestaghi, S. Razavi, M. Boroumand devlagh, "Identifying the Consequences of Strategic Entrepreneurship in Sports Business" , Annales of applied sport science, Vol.5, pp.79-85, 2017.
3. A. Khadem, M. Boroumand devlagh, M. Salari, "Effective Factors on Reducing the Number of Spectators in Iran Football Premier League" , Annals of Applied Sport Science, Vol.4, pp.59-66, 2016.
4. H. Hadian, M. Boroumand devlagh, S. Amirnejad, M. Najafi, "Obstacles Facing the Iranian Basketball Academy" , Annals of Applied Sport Science, Vol.4, pp.41-50, 2016.
5. A. Khadem, M. Boroumand devlagh, M. Razavi, A. H., "A Study on Administrative Economic Structural and Legal Obstacles to Privatization of Iranian Sports Clubs to be listed on Stock Exchange (SE)" , International journal of sport studies, Vol.5, pp.502-507, 2015.
6. H. G., A. Eftekhari, M. Boroumand devlagh, M. D., "The Prioritization of Barriers to the development of women s football championship sports in Iran" , International journal of sport studies, Vol.5, pp.197-205, 2015.
7. M. Boroumand devlagh, V. Shojaei, "Study of the Barriers to the Development of Sports-for-all in Golestan Province Iran" , International journal of sport studies, Vol.5, pp.350-354, 2015.
8. M. Boroumand devlagh, A. F., A. Eskandari, "Ranking of managerial parameters impacting upon performance of football referees in Iran" , International journal of sport studies, Vol.5, pp.193-196, 2015.
9. S. Ghaderi, M. Boroumand devlagh, S. Hosseini, "Investigating of dimensions condition organizational indifference in the staff of Kohgiluyeh and Boyer-Ahmad Province Sport Organization" , International journal of sport studies, Vol.5, pp.42-47, 2015.
10. S. Ghafarzadeh, M. Boroumand devlagh, M. Hami, "Relationship between Organizational Indifference and Organizational Silence in Employees of Youth and Sport Offices in Mazandaran Province" , International journal of sport studies, Vol.5, pp.296-300, 2015.
11. A. S., M. Boroumand devlagh, A. KH., "Explanation of service quality-satisfaction-loyalty process model in Private and Public Indoor Pools in Alborz Province" , ADVANCES IN ENVIRONMENTAL BIOLOGY, Vol.10, pp.1663-1670, 2014.
12. S. Ghaderi, M. Boroumand devlagh, S. Hosseini, "INVESTIGATING THE RELATIONSHIP BETWEEN ORGANIZATION JUSTICE AND ORGANIZATIONAL INCURIOSITY IN THE STAFF OF KOHGILUYEH AND BOYER-AHMAD PROVINCE SPORT AND ADOLESCENT ORGANIZATION" , INTERNATIONAL JOURNAL OF CURRENT LIFE SCIENCES, Vol.4, pp.12698-12703, 2014.
13. S. S., T. Ashouri, M. Boroumand devlagh, A. F., "THE IMPACT OF KNOWLEDGE SHARING ON ENTREPRENEURSHIP IN SPORT ORGANIZATIONS" , INDIAN JOURNAL OF SCIENTIFIC RESEARCH, Vol.7, pp.955-958, 2014.
14. T. Ashouri, M. Boroumand devlagh, "The Relationship between Knowledge Management and the Process of Entrepreneurship in Sport Organizations" , Annals of Applied Sport Science, Vol.2, pp.41-56, 2014.
15. T. Ashouri, S. S., M. Boroumand devlagh, A. F., "The Impact of Knowledge Management on Competitive Opportunities Discovery in Sport organizations" , Journal of Applied Sciences Research, Vol.4, pp.345-352, 2014.
16. V. Shojaei, R. Alinejad, M. Boroumand devlagh, "FEASIBILITY OF INTERNAL FACTORS OF MAZANDARAN PROVINCE TOURISM SPORT ABILITIES" , INDIAN JOURNAL OF FUNDAMENTAL AND APPLIED LIFE SCIENCES, Vol.4, pp.2716-2723, 2014.
17. T. Ashouri, M. Boroumand devlagh, A. F., "The condition of entrepreneurship process in Mazandaran sport organizations" , EUROPEAN ONLINE JOURNAL OF NATURAL AND SOCIAL SCIENCES, Vol.2, pp.2206-2210, 2013.
18. V. Shojaei, M. Boroumand devlagh, "Comparing Safety Conditions at Gymnasia A Case Study on Qazvin Province in Comparison with Iranian National Standard" , International Research Journal of Management Sciences, Vol.1, pp.63-67, 2013.
19. س. حسینی, م. برومند دولق, ع. براتی پور, "بررسی تاثیر شرایط مسابقه ای بر تبلیغات محیطی در لیگ برتر فوتبال" , پژوهش های فیزیولوژی و مدیریت در ورزش, نسخه 12, صفحات:37-47, 1399.
20. م. برومند دولق, م. پورکیانی, ع. افروززه, "خلق دور حضوری و تجربه غرقه از طریق تکنولوژی واقعیت مجازی و اثر آن بر نگرش به برند و قصد خرید مشتریان محصولات ورزشی" , مدیریت و توسعه ورزش, 1399.
21. ر. رمضانی نژاد, م. برومند دولق, س. حبیب اله نتاج, ل. کشاورز, "بررسی مهارت ها و نگرش های شغلی دانش اموختگان رشته تربیت بدنی و علوم ورزشی دانشگاه گیلان" , نشریه مدیریت و توسعه ورزش, نسخه 8, صفحات:159-174, 1398.
22. م. برومند دولق, س. حسینی, ع. افروزه, "تاثیر ابعاد جو فروشگاهی بر قصد خرید مشتریان محصولات ورزشی" , پژوهش های فیزیولوژی و مدیریت در ورزش, نسخه 11, صفحات:59-69, 1398.
23. ع. عظیمی, س. رضوی, م. برومند دولق, "شناسایی عوامل زمینهای تاثیرگذار بر استقرار کارآفرینی استراتژیک در کسب و کارهای ورزشی" , مدیریت و توسعه ورزش, نسخه 7, صفحات:69-87, 1397.
24. ر. رمضانی نژاد, م. برومند دولق, ف. احمدی, "اکوسیستم کارآفرینی: رویکردی جدید برای توسعه کارآفرینی در ورزش" , پژوهش های معاصر در مدیریت ورزشی, نسخه 8, صفحات:29-40, 1397.
25. ع. افتخاری, ح. گوهر رستمی, م. برومند دولق, "شناسایی موانع توسعه مدیریتی فوتبال زنان در ایران" , مدیریت و توسعه ورزش, نسخه 7, صفحات:143-163, 1397.
26. ه. هادیان, م. برومند دولق, س. امیرنژاد, م. نجفی, "برنامه راهبردی آکادمی های فدراسیون بسکتبال ایران" , پژوهش در مدیریت ورزشی و رفتار حرکتی, نسخه 13, صفحات:1-16, 1396.
27. ش. شفیعی, م. برومند دولق, ک. هژبری, س. سلخی, "رابطه بین برخی از عوامل جامعه پذیری با رشد مشارکت ورزشی جوانان" , فصلنامه مطالعات میان رشته ای در علوم انسانی, نسخه 8, صفحات:113-126, 1395.
28. ع. عظیمی دلارستاقی, س. رضوی, م. برومند دولق, ا. تی تی دژ, "بررسی معیارهای مکان یابی در طراحی و ساخت اماکن ورزشی شهری" , پژوهشنامه مدیریت ورزشی و رفتار حرکتی, نسخه 12, صفحات:83-100, 1395.
29. م. سراجی, س. حسینی, م. احسانی, م. برومند دولق, "ارزیابی و بهینه سازی عملکرد فدراسیون های ورزشی منتخب جمهوری اسلامی ایران با استفاده از روش تحلیل پوششی داده ها" , مطالعات راهبردی ورزش و جوانان, نسخه 7, صفحات:151-162, 1395.
30. ا. قاسم زاده میرکلایی, م. برومند دولق, س. رضوی, "بررسی عوامل سوق دهنده و بازدارنده در واگذاری اماکن ورزشی وزارت ورزش و جوانان به هی ت های ورزشی" , پژوهشنامه مدیریت ورزشی و رفتار حرکتی, نسخه 10, صفحات:131-142, 1393.
31. س. رضوی, س. نیازی, م. برومند دولق, "طراحی و تدوین راهبرد توسعه ورزش همگانی شهر مشهد با استفاده از دیدگاه علمی" , پژوهش های کاربردی در مدیریت ورزشی, نسخه 9, صفحات:49-60, 1393.
32. م. برومند دولق, ح. گوهر رستمی, م. اسماعیل زاده طلوعی, م. عسگرشمسی, "تحلیل محتوای کتاب راهنمای تدریس تربیت بدنی پایه ی ششم ابتدایی با رویکرد اهداف تربیتی" , پژوهش های کاربردی در مدیریت ورزشی, نسخه 3, صفحات:55-66, 1393.
33. م. برومند دولق, "بررسی موانع اشتغال فارغ التحصیلان رشته تربیت بدنی و علوم ورزشی ایران" , پژوهشنامه مدیریت ورزشی و رفتار حرکتی, نسخه 7, صفحات:51-72, 1392.
34. م. برومند دولق, ا. فضلی درزی, ع. عظیمی دلارستاقی, "مطالعه دیدگاه دانشجویان و دانش آموختگان رشته تربیت بدنی و علوم ورزشی نسبت به آینده شغلی" , پژوهش در ورزش دانشگاهی, صفحات:31-48, 1392.
35. ف. احمدی, م. برومند دولق, ر. رمضانی نژاد, "بررسی عوامل موثر بر حضور تماشاگران زن در استادیوم های فوتبال" , پژوهش های فیزیولوژی و مدیریت در ورزش.
36. م. برومند دولق, ع. براتی پور, ا. یادگاری, "تاثیرنگرش مصرف کنندگان نسبت به تبلیغات از طریق ورزش بر ارزش ویژه برند(مطالعه موردی بانک سامان حامی فدراسیون والیبال جمهوری اسلامی ایران)" , پژوهش های فیزیولوژی و مدیریت در ورزش.


 

مقالات علمی ارائه شده در همایش ها

 

1. M. Boroumand devlagh, "The Employment Strategies of Physical Education and Sport Sciences Graduates in Iran" , In FISU Conference. Gwangju 2015, 2015.
2. M. Boroumand devlagh, F. H., "Development Strategies of Iranian Women Employment in Sport Sector" , In Women s Empowerment in Sport, 2015.
3. ف. عبدزاده, س. کاشف, م. برومند دولق, م. فتاح پور, "تبیین مولفه های کارآفرینی در دانشکده های علوم ورزشی ایران" سومین کنگره ملی دستاوردهای علوم ورزشی و سلامت, 1398.
4. م. برومند دولق, ر. نعلبندنژاد, "تعیین نگرش دانشجویان تحصیلات تکمیلی رشته تربیت بدنی دانشگاه شهید بهشتی نسبت به راه اندازی پارک های علم و فناوری ورزشی در دانشگاه ها" سومین کنگره ملی دستاوردهای علوم ورزشی و سلامت, 1398.
5. م. برومند دولق, م. پورکیانی, ب. تقیان دینانی, "عوامل موثر بر راه اندازی و توسعه کسب و کارهای ورزشی در دانش آموختگان رشته تربیت بدنی و علوم ورزشی" سومین کنگره ملی دستاوردهای علوم ورزشی و سلامت, 1398.
6. ف. احمدی, ر. رمضانی نژاد, م. برومند دولق, "اکوسیستم کارآفرینی: سیاست گذاری جدید برای توسعه کارآفرینی در ورزش" چهارمین همایش ملی انجمن علمی مدیریت ورزشی, 1397.
7. م. برومند دولق, م. پورکیانی, ح. السعدون, "مقایسه موانع اشتغال دانشجویان رشته تربیت بدنی و علوم ورزشی ایران و عراق (مطالعه موردی دانشگاه شهید بهشتی و دانشگاه بغداد)" چهارمین همایش ملی انجمن علمی مدیریت ورزشی, 1397.
8. م. پورکیانی, م. برومند دولق, ا. حسنی محتشم, "بررسی مهارت های کارآفرینانه و قصد کارآفرینی دانشجویان تربیت بدنی و علوم ورزشی" چهارمین همایش ملی انجمن علمی مدیریت ورزشی, 1397.
9. م. برومند دولق, م. نمازی زاده, ر. رضایی, "تاثیر امید به اشتغال بر میزان آمادگی کارآفرینی دانشجویان تربیت بدنی و علوم ورزشی دانشگاه آزاد اسلامی" سومین همایش ملی یافته های نوین در علوم ورزشی, 1396.
10. ا. فضلی درزی, م. برومند دولق, "مدل ابعاد بهسازی اعضا هیت علمی رشته تربیت بدنی و علوم ورزشی" اولین همایش ملی علوم ورزشیورزش،سلامت،جامعه, 1396.
11. س. عاشوری, م. برومند دولق, "رابطه ویژگی های شخصیتی و کارآفرینی سازمانی اعضای هیئت علمی و کارکنان دانشکدههای علوم ورزشی دانشگاههای دولتی تهران" سومین همایش ملی علوم ورزشی و تربیت بدنی ایران, 1396.
12. ع. عیدانی, م. برومند دولق, م. پورکیانی, "بررسی شایستگی های کانونی شغلی دانشجویان ورودی وخروجی تربیت بدنی وعلوم ورزشی دانشگاه های شهر تهران" اولین همایش ملی علوم ورزشیورزش،سلامت،جامعه, 1396.
13. ع. عیدانی, م. پورکیانی, م. برومند دولق, "بررسی شایستگی های کانونی شغلی دانشجویان ورودی و خروجی تربیت بدنی دانشگاه های شهر تهران" اولین همایش ملی علوم ورزشیورزش،سلامت،جامعه, 1396.
14. م. برومند دولق, "صنعت EST و نوآوری در کارآفرینی ورزشی" دهمین همایش بین المللی علوم ورزشی, 1396.
15. ف. احمدی, ر. رمضانی نژاد, م. برومند دولق, س. قادری, "بررسی عوامل موثر بر حضور تماشاگران زن در استادیوم های ورزشی ایران" تحولات علوم ورزشی در حوزه سلامت، پیشگیری و قهرمانی, 1395.
16. ف. رضایی, م. برومند دولق, "شناخت و اولویت بندی علل بروز رفتارهای غیراخلاقی در محیط کاری ورزشی" پنجمین همایش ملی دانشجویی علوم ورزشی, 1395.
17. م. برومند دولق, ح. عیدی, ل. تاج الدین, ع. حاج محمدی, "بررسی رابطه بین هوش هیجانی و ویژگی های شخصیتی کارآفری ی دانشجویان تربیت بدنی کشور" تحولات علوم ورزشی در حوزه سلامت، پیشگیری و قهرمانی, 1395.
18. م. برومند دولق, م. پورکیانی, م. رستمی, "سرنوشت شغلی و چالش های اشتغال و کارآفرینی دانش آموختگان دانشکده تربیت بدنی و علوم ورزشی دانشگاه شهید بهشتی تهران" دومین همایش ملی یافته های نوین در علوم ورزشی, 1395.
19. م. برومند دولق, م. قاسمی, م. قربانی, "روند حضور تماشاگران در استادیوم ها و آثار اقتصادی آن در لیگ حرفه ای فوتبال ایران" دومین همایش ملی انجمن علمی مدیریت ورزشی ایران, 1395.
20. ا. اسکندری, م. برومند دولق, ا. فضلی درزی, م. اصغری, "بررسی عوامل محیطی بر عملکرد داوران فوتبال در لیگ های ایران" نخستین کنفرانس بین المللی مدیریت و کارآفرینی, 1394.
21. م. شهسواری, م. برومند دولق, ا. فضلی درزی, "شناسایی و بررسی عوامل موثربرآماده سازی دانش آموختگان کارآفرین درگروه ها و دانشکده های تربیت بدنی وعلوم ورزشی ایران" همایش بین المللی یافته های نوین پژوهشی در علوم ورزشی, 1394.
22. ا. اسکندری, م. برومند دولق, ا. فضلی درزی, م. مرادی, "تاثیر عوامل امکانات و تجهیزات، شرایط زمانی و جوی بر عملکرد داوران فوتبال در لیگ های ایران" , 1394.
23. ا. اسکندری, م. برومند دولق, ف. یوسف پور, ا. فضلی درزی, "تاثیر عوامل اقتصادی بر عملکرد داوران فوتبال در لیگ های ایران" اولین همایش علمی پژوهشی علوم ورزشی و تربیت بدنی ایران, 1394.
24. ا. اسکندری, م. برومند دولق, ف. یوسف پور, م. مرادی, "بررسی عملکرد فردی و ارزیابی عملکرد بر عملکرد داوران فوتبال در لیگ های کشور" دومین همایش بین المللی مدیریت و فرهنگ توسعه, 1394.
25. ر. رنجبرنژاد, م. برومند دولق, ع. صفانیا, "بررسی بهره وری نیروی انسانی مدارس (مطالعه موردی دبیران تربیت بدنی شهر کرمان)" همایش سراسری مباحث کلیدی در علوم مدیریت و حسابداری, 1394.
26. س. محسنی, ب. اسکندری, م. برومند دولق, "بررسی میزان آشنایی و استفاده مدیریت استراتژیک در بین مدیران سازمان های ورزشی استان مازندران" اولین همایش ملی انجمن علمی مدیریت ورزشی ایران, 1394.
27. م. برومند دولق, "اشتغال دانش آموختگان رشته تربیت بدنی و علوم ورزشی (دیروز - امروز - فردا" اولین همایش ملی انجمن علمی مدیریت ورزشی ایران, 1394.
28. م. برومند دولق, ف. احمدی, س. رضوی, "مقایسه دیدگاه تماشاگران مرد و زن در مورد حضور تماشاگران زن در استادیوم های ورزشی ایران" کنفرانس بین المللی مدیریت، فرهنگ و توسعه اقتصادی, 1394.
29. ر. رنجبرنژاد, م. برومند دولق, "بررسی بهره وری معلمبن زن تربیت بدنی" اولین سمپوزیوم بین المللی علوم مدیریت با محوریت توسعه پایدار, 1393.
30. س. قادری, م. برومند دولق, س. حسینی, "بررسی تاثیر عدالت سازمانی بر بی تفاوتی سازمانی کارکنان ادارات ورزش وجوانان استان کهگیلویه وبویراحمد" سومین همایش ملی دستاوردهای جدید در تربیت بدنی و علوم ورزشی, 1393.
31. ف. احمدی, م. برومند دولق, س. رضوی, "مطالعه ابعاد حضور تماشاگران زن در استادیوم های ورزشی ایران از دیدگاه مردان و زنان" سومین همایش ملی دستاوردهای جدید در تربیت بدنی و علوم ورزشی, 1393.
32. ف. خزایی, م. برومند دولق, ش. شهبازی, "بررسی رفتار پرسنل خدماتی بر حضور مجدد و کاهش پرخاشگری تماشاگران لیگ برتر بسکتبال" هشتمین همایش بین المللی تربیت بدنی و علوم ورزشی, 1393.
33. م. برومند دولق, ع. افروزه, ع. حجی پور, "شناسایی موانع خصوصی سازی باشگاه های ورزشی به منظور ورود به بورس اوراق بهادار" هشتمین همایش بین المللی تربیت بدنی و علوم ورزشی, 1393.
34. م. نجفی, ع. صفا نیا, م. برومند دولق, ه. هادیان, "تدوین برنامه استراتژیک آکادمی های فدراسیون والیبال ایران در حوزه های مدیریت و برنامه ریزی استعدادیابی و آموزش با استفاده از روش ترکیبی SWOT و AHP" هشتمین همایش بین المللی تربیت بدنی و علوم ورزشی, 1393.
35. ث. غفارزاده آهنگر, م. برومند دولق, م. حامی, "بررسی سکوت سازمانی کارکنان ادارات ورزش و جوانان استان مازندران" , 1393.
36. ث. غفارزاده, م. برومند دولق, م. حامی, "بررسی بی تفاوتی سازمانی کارکنان ادارات ورزش و جوانان استان مازندران" , 1393.
37. ع. صلاحی کجور, م. برومند دولق, "آسیب شناسی موانع به کارگیری نتایج پژوهش های دانشگاهی در تربیت بدنی و ورزش" اولین همایش ملی رویکردهای نوین در علوم ورزشی و تربیت بدنی, 1392.
38. م. برومند دولق, ا. فضلی, ت. عاشوری, "بررسی میزان بکارگیری فرایند کارآفرینی درسازمان های ورزشی" اولین همایش ملی مدیریت کسب و کار, 1392.
39. ا. قاسم زاده میرکلائی, م. برومند دولق, م. غلامپور, ب. چشفر, ا. دانش راد, "شناسایی عوامل سوق دهنده دانشجویان غیرتربیت بدنی به انجام فعالیت های ورزشی و تفریحی" اولین همایش واکاوی و تبیین راهبردی فرمایشهای مقام معظم رهبری در حوزه ورزش همگانی و فعالیت بدنی, 1392.
40. م. برومند دولق, ا. فضلی درزی, ت. عاشوری, "وضعیت فرآیند مدیریت دانش در سازمان های ورزشی" کنفرانس بین المللی مدیریت، چالش ها و راه کارها, 1392.


 

کتابهای تالیفی و تصنیفی

1. "بهداشت و ورزش", آمل, 1397, شابک:9789649962764.
2. "نظارت و ارزشیابی در ورزش", شمال پایدار -وابسته به دانشگاه جامع علمی کاربردی, آمل, 1394, شابک:978-600-6819-89-1.
3. "آشنایی با ابعاد جنبش المپیک", شمال پایدار, آمل, 1393, شابک: 9786006819365.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز صبوری

تفاوت بین جن ، دیو و پری(به نقل ازتالارگفتگوی هم میهن)

 

 
جن ها همه جا هستند 

یکی از موجودات نادیدنی جن است. جهان ما برای جن قابل رویت و لمس است ولی جهان جن برای ما انسانها قابل رویت و لمس نیست این موجودات بر سه قسم پری و جن و دیو تقسیم می شوند که در عرض هم و از مخلوقات کره زمین هستند :
1 - دیوها پست ترین نژاد خاکستری رنگ و خشن اند و چشمانشان حد وسط افقی و عمودی
 
 است.
 
 

2 - جن ها نژاد متوسط و مثل آتش سرخ رنگ هستند و چشمانشان عمودی است و پاهایشان
 کوتاه و گرد است چیزی شبیه سم نه اینکه سم واقعی باشد.
 

3 - پری نسبت به آن دو از نظر خلقت برتری دارد و پری ها سفید و بسیار زیبا هستند مثل انسانهای سفید پوست چشمشان مثل چشم انسان افقی است . هیکل و شباهت آنها تقریبا به اندازه انسان است با این تفاوت که دیوها ( غولها ) کمی درشت تر و جن ها کمی ریزتر از انسانها هستند و شکل کلی شان مثل انسان است و دو چشم و دو گوش و دهان و ... دارند.

 

 

 

دیو و جن و پری از هم جدا هستند داخل یک دیگر می شوند ولی کاری به کار هم ندارند و بین آنها جنگ و درگیری رخ نمی دهد.
جنیان غذا می خورند استخوان و ضایعات , غذای جنیان است و ممکن است از خوردنیها و آشامیدنیهای دیگری هم استفاده نمایند. ازدواج هم دارند و به صورت خانوادگی زندگی می کنند و جا و مکان برایشان مطرح نیست نر و ماده دارند , جفت گیری می کنند و مدت بارداری کمتر از انسان دارند و معمولا از هر شکم بیشتر از یک بچه متولد نمی شود .
وضع حمل آن ها آسانتر از بشر است رشد بچه سریعتر و بلوغ هم دارند و ولدشان مثل انسان زیاد نیست طول عمرشان بیشتر از آدمی است مرگ دارند , جسمشان فنا می شود و احتیاج به قبرستان ندارند.
سرما و گرما و درد ندارند اما لذت و خوشی و ناخوشی دارند , الفت خانوادگی و خارجی با هم دارند , کار و شغل ندارند .
اکثر حیوانات و جانوران آنها را می بینند و برایشان عادی است از این رو به آنها حمله نمی کنند و می توانند خود را به صورت انسان و غیر انسان در آورند آنها پدیده های بسیار لطیفی هستند و توان انبساط و انقباض خویش را دارند و در حالت عادی در حال انبساطند لذا دیده نمی شوند ولی اگر منقبض شوند می توان آنها را دید از آنها می شود عکس گرفت به شرطی که به این کار راضی باشند.
جنیان می توانند از در و پنجره بسته عبور کنند هرجا که هوا بتواند عبور کند جن ها هم می توانند عبور کنند آنها مثل امواج رادیو می توانند از شکاف درهای بسته و از هر منفذی بگذرند .
به علت نداشتن عنصر خاکی قوه طی الارض دارند و در آن واحد می توانند از یک طرف زمین به طرف دیگر بروند چون همیشه با ما در ارتباط و تماس هستند به همه زبانهای ما آشنایی دارند معایبی دارند بدتر از بشر ولی معایبی که انسان دارد آنها ندارند روزی که خداوند انسان را خلق کرد فاصله ای بین جنیان و بشر قرار داد که جنیان بدون اذن خدا اجازه نزدیک شدن و آسیب رساندن به آدمیان را ندارند و اصولا اعمال زشت انسان سبب صدمه به خود آنها می شود و جنیان از طرف خداوند اجازه و اذن اذیت کردن می یابند.
هوششان بسیار زیاد است و می توانند افکار را بخوانند ولی آینده و گذشته انسان را نمی دانند و قوه خلاقه ندارند و هر چه ذاتی و همان است که در خلقتشان گذاشته شده است . تا به حال چیزی اختراع نکرده اند.
حکم فقهی تزوج انسان با جنیان این است که علما در این باره اختلاف نموده اند عده ای گفته اند : جایز نیست زیرا ختلاف جنسی موجب امتناع است و بعضی دیگر گفته اند : ان النهی عن نکاح الجن )) پیامبر نکاح جن را نهی نموده که این نهی شامل کراهت هم می شود . بعضی از مشاهیر علمای اهل بیت و جماعت می گویند : با بودن شرایط نکاح بین جن و انس ازدواج مانع ندارد و جایز است.
جن ها دارای روح و نفس هستند و از بین خودشان پیامبر ندارند و بایستی از دستورات پیامبر آدمیان پیروی کنند چنانکه عده ای از آنها به حضرت مسیح گرویدند و عده ای دیگر به حضرت محمد ( ص ) و بعضی از آنها از دستورات خداوند سرپیچی می کنند آنها هم خوب و بد , ظالم و مومن دارند . دارای مذاهب گوناگونند .
عبادتشان طبق همان عقیده ی دینی است که دارند , مثلا جن های مسلمان نماز می خوانند و روزه می گیرند و وظیفه دارند تمام آداب را بجا آورند به خدمت پیامبر و ائمه هدا می رسند و مسائل دینی و حلال و حرام خود را می پرسند . سعد اسکاف می گوید : به منزل امام باقر ( ع ) رفتم ... اشخاصی از اتاق امام خارج شدند که مانند ملخهای زرد بودند و پوستین در تن داشتند و از زیادی عبادت لاغر شده بودند ... امام فرمود آنها برادران تو از طایفه جن هستند که به خدمت ما می آیند و مسائل دینی و حلال و حرام خود را از ما می پرسند.
سدیر صیرفی نقل می کند : امام باقر در مدینه به من سفارشهایی فرمود , از مدینه بیرون رفتم... بعد از آنکه امام باقر ( ع ) به مکه آمدند به حضرتش عرض کردم فدایت شوم مردی نامه شما را آورد که مهرش خشک نشده بود فرمود : ای سدیر ما خدمتکارانی از جن داریم چون خواهیم کاری به فوریت انجام پذیر آن ها را می فرستیم.
خداوند احضار جن و روح را تحریم کرده و آن را از گناهان کبیره می شمارد زیرا انسان را از راه حقیقت دور کرده و به عیادت شیطان وادار می کند و سرانجام او را تباه خواهد ساخت. قرآن راجع به تسخیر جن و شیطان تنها از حضرت سلیمان یاد می کند که در سوره انبیاء آیه 82 آمده است (( برخی از شیطانها برای حضرت سلیمان غواصی می کردند و کارهای دیگری جز این انجام می دادند و ما نگهبان آنها بودیم )).
از این آیه فهمیده می شود جن هایی که در تسخیر سلیمان بوده اند از نوع جن های شریر و بد بوده اند .
جن مثل انسان دو نوع است : مومن و کافر , که مومنان از جن را شیطان نمی گویند ولی به کافران آنها اطلاق شیطان شده است .
برای دور کردن جن و شیطان باید به خدا توسل جست . جن به محض شنیدن ذکر ورد فرار می کند . وقتی (( بسم الله )) گفته شود اثر بد جنهای کافر خنثی می شود ذکر (( بسم الله )) در دفع و دور کردن شیطان و جن موثر است .
از امام صادق ( ع ) منقول است : هر کس معوذتین ( سوره های ناس و فلق ) را بسیار بخواند از وسواس و شر جن و انس محفوظ بماند .
از آن حضرت نقل است کسی که سوره جن را تلاوت نماید در زندگی دنیا هرگز آسیبی از جن و انس به او نرسد و مورد سحر و کید آنها واقع نشود .
آیه 59 سوره مریم را اگر بنویسند و بشویند و بر جن زده و مصروع بخورانند و یا به بازویش ببندند شفا می یابد .
(( بسم الله الرحمن الرحیم . فخلف من بعدهم خلف اضاعو الصواه و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا ))
از حضرت علی ( ع ) منقول است هر که در سفر راه را گم کند فریاد کند (( یا صالح اغثنی یا بقول امام باقر (ع ) بگوید : یا صالح ارشدو نا الی الطریق رحمکم الله )) یعنی یا صالح ما را به راه برسان رحمت خدا بر تو باد بدرستیکه از برادران شما از جنیان شخصی است که صالح نام دارد از برای خدا در شهرها می گردد چون صدای شما را بشنود جواب گوید و راهنمایی نماید.
راوی می گوید : ما در سفری راه را گم کردیم و شخصی از ما دور شد و فریاد زد به نحوی که مذکور شد سپس برگشت و گفت صدای آهسته شنیدم که راه از جانب راست است.
فرق فرشته با جن:
ملائکه عطر و بوی خوش و پاکیزگی وضو و غسل را دوست دارند و هر جا بوی خوش باشد متوجه آنها می شوند و از ظلمت و جای متعفن بدشان می آید ولی شیاطین و اجانین جاهای تاریک و محل های متعفن را دوست دارند و در گلخن حمام و جاهای کثیف جن فراوان است .
_ جایی که معصیت شود فرشته وارد نمی شود ولی جن در آن جا زیاد و فراوان است.
_ در خانه ای که سگ باشد فرشته گریزان است ولی جن به آن خانه وارد می شود.
_ در جایی که مجسمه و عکس صاحب روح باشد فرشته وارد نمی شود ولی جن داخل می گردد.
_ در اتاقی که جنب و حایض باشد فرشته وارد نمی شود.
_ در خانه ای که آلات موسیقی باشد فرشته داخل نمی شود.
_ ملائکه لباس سفید , قرائت قرآن و منزل امام و ولی خدا را دوست دارند.
_ جن ها از سخن چینی مسرور و خوشحال می شوند.
_ فرشتگان از زنهای محجبه مسرور و شاد می گردند و منازلی که چنین زنهایی دارند جن از خانه بیرون می رود.
_ جن به زنهای بدون مقنعه و روسری اگر چه در منزل باشند علاقه دارد البته اصناف کفار از جن.
_ ملائکه از موجودات عالم بالا و عالم ملکوت می باشند و جن ها از موجودات عالم پائین هستند.
_ جنس ملائکه از نور است ولی جنس جن از آتش خالص است.
_ فرشتگان غذا نمی خورند و ازدواج هم نمی کنند ولی جنیان هم غذا می خورند و هم ازدواج می کنند.
_ جن ذریه دارد ولی ملائکه ذریه ندارند.
_ ملائکه گناه و تخلف امر پروردگار را نمی کنند بخلاف جن که گناه و تخلف از امر الهی می کنند.
_ فرشتگان مرگ , شرک و رفتن به جهنم ندارند ولی جن ها مرگ دارند شرک دارند و ستم کاران آنها به جهنم می روند.
_ شیطان و جن دشمن انسان و بشر بوده و هستند ولی ملائکه نه تنها دشمن انسان نبوده بلکه بر آدمیان استغفار می کنند و از درگاه پروردگار حکیم طلب آمرزش برای آنان می کنند. 
آمدن زعفر جنی به کربلا
زعفر جنی بساط نشاط و شادی گسترانیده و مجلس عیش و عروسی برای خود فراهم آورده بود . سلاطین جن و پری را دعوت کرد , ناگاه از زیر تخت خود صدای گریه بلند دو نفر جن راشنید که بسیار حزین و سوزناک گریه می کردند . زعفر گفت: چه وقت گریه است در هنگام خوشحالی من شما گریه می کنید؟!
گفتند: ای امیر چون تو ما را مامور کردی که جهت امری به شهر برویم عبور ما به قاضریه و نینوا افتاد , دیدیم دران صحرا لشگر بزرگی آماده قتال و جنگ هستند و حسین بن علی ( ع ) یعنی پسر همان بزرگواری که ما بدست او مسلمان شدیم , یکه و تنها ایستاده و تمام یاران و اعوان و انصارش کشته شده اند و خود آن حضرت به نیزه بی کسی تکیه نموده است و دم به دم راست و چپ را نگاه می کند و گاهی می فرماید( هل من ناصر ینصرنی )) آیا کسی هست که به من کمک کند و شنیدیم اهل و عیال او صدای العطش به آسمان بلند کرده بودند فورا خود را نزد تو رساندیم تا تو را از ماجرا آگاه نماییم اگر ادعای مسلمانی می کنی قد مردانگی علم کن که الان پسر پیامبر را نامسلمانان می کشند. زعفر تا این سخن شنید تاج شاهی بر زمین زد لباس دامادی را از تنش در آورد, لباس جنگ پوشید , طوایف جن را با حربه های آتشی برداشت و به کربلا آورد . زعفر نقل کرده : وقتی که وارد زمین کربلا شدم لشکر چهار فرسخ تا چهار فرسخ گرفته بود از زمین تا آسمان صفهایی از اجنه و ملائکه و کروبین, جبرئیل , مکائیل , اسرافیل , هر یکی با چند هزار ملائکه , ارواح و بیست و چهار هزار پیامبر , لکن حضرت مقابل لشگر ایستاده و به هیچ کس اعتنا نمی کرد.

آه از آن روز که در دشت بلا غوغا بود
شورش روز قیامت در زمین بر پا بود
خصم چون دایره گرد حرم شاه شهید 
در دل دایره چون نقطه پا برجا بود
انبیاء و رسل جن و ملایک هر یک
جان به کف در بر شه منتظر ایما بود

ناگاه دیدم آقا سر غریبی از نیزه بی کسی بلند کرد و اشاره فرمود زعفر بیا , دیدم همه ملائکه متوجه من شدند 

 

به حضورش رفته و رکاب بوسیدم و فرمود کجا بودی زعفر؟ عرض کردم قربانت شوم مجلس عیش داشتم به من خبر رسید و بی درنگ با سی و شش هزار جن به یاری شما آمدم حضرت فرمود: زعفر زحمت کشیدی شما جن و پری از آدمیزاد با وفاتر هستید خدا و پیامبر از تو راضی باشد هر چه اصرار کردم اجازه جهاد نداد و فرمود: شما آنها را می بینید آن ها شما را نمی بینند عرض کردم ما هم به صورت انسان ظاهر می شویم اگر کشته شدیم شهید می شویم فرمود : زعفر من از زندگی دنیا دل آزرده هستم.
در کهنه دیر دنیای فانی 
هرگز کس نماند جاودانی
من زنده باشم در سن پیری
اکبر بمیرد در نوجوانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز صبوری

نگاهی کوتاه به کتاب «اشک سبلان»

 

 

تقدیم به آنانکه رنج می­برند و تلاش می­کنند تا مداد زندگی بر محور عدالت بچرخد.

اشک سبلان رمانیست خیالی که شباهت بسیار مناسب و زیادی با واقعیت دارد. کسانیکه مختصر مطالعه­ای و اطلاعاتی از تاریخ آذربایجان دارند به وضوع این شباهت را درک می­کنند.

شروع خیالی و آغاز رویایی این رمان طولانی در حوالی سبلان بزرگ و حومه­ی اردبیل اتفاق می­افتد و در اصل رمان تا حرکت توده­ی مردم در جهت عدالت طلبی و عدالت گستری و در اختیار گرفتن حق و حقوق مسلم خود برابر استبداد محلی و استبداد دولتی شاهنشاهی به سوی جریانات بسیار پیچیده و دردناکی که نویسنده به طرز جالب و کاملاً واقعی بیان می­دارد حرکت می­کند.

 

 

متن اصلی رمان بیشتر در مورد سرنوشت یک خانواده و فرزندشان الیاس که تا حدودی شخصیت اصلی رمان را داراست می­باشد.

 

الیاس شخصی است عدالت جو، عدالت­گستر و مردم دوست، که کاملاً مورد احترام دهقانان و روستائیان می­باشد و به جهت مدیریت در تقسیم اراضی منطقه آنقدر در دل مردم منطقه برای خود جا باز می­کند که ستودنی و غیر قابل توصیف است. مردمی که سالیان سالیان مثل یک کارگر شبانه روز بر روی مزارع کار میکرده­اند و عایدی نداشته­اند چون رعیت محسوب می­شده­اند و در استبداد فئودالیته محلی بوده­اند و حق هیچگونه حرف و اعتراضی نداشته­اند در سایه­ی الیاس و مدیریت ایشان صاحب زمین شده و سر از استبداد و قدرت ناپالش زودوده­اند طوری به سیستم حاکم و الیاس علاقه­مند می­شوند که نویسنده آنرا با قلمی شیوا و به طوری شیرین و لذت بخش استادانه بیان میدارد.

مبارزه الیاس با استبداد، مورد علاقه خانواده و اطرافیان و حتی گاهاً مخالفانش قرار می­گیرد و در ادامه رمان همچنانکه هر خواننده­ای متوجه می­شود اعضای خانواده وچندی از مخالفین الیاس به مسیر مقدس و مردم دوستی الیاس اظهار علاقه می­نمایند و آرام آرام به سوی مبارزه کشیده می­شوند.

پیروزی دوباره استبداد و حاکمیت دوباره آنها رشته­ی این عدالت دوستی و عدالت گستری را به طور موقت از هم می­پاشد و بدنه اصلی سیستم مبارزه شدیداً مورد خطر و فروپاشی قرار می­گیرد و الیاس توسط یکی از مخالفان قبلی خود که در حق او انسانیت به خرج داده بود به طور معجزه­آسا از مرگ نجات می­یابد و توسط همان خانواده نیز مورد تداوی قرار می­گیرد.

همدوشی و هماهنگی الیاس و مبارزه­ی مخفی او بطور همه گیر ولی با احتیاط تمام از سوی اطرافیانش مورد قبول واقع شده و تشکل یک فعالیت مخفی جهت مبارزه علیه استبداد آغاز می­شود. ولی گفتنی و مورد توجه است که این مبارزه به مدت طولانی نقش آگاهی آفرینی و بیداری توده را بازی می­کند و در حین سالیان متمادی که مبارزه به صورت کاملاً مدنی و سیاسی ادامه می­یابد نقش و تأثیر آن به صورت آشکار در توده بروز کرده و تأثیر روزمره خود را که در قلب توده ریشه دوانده و مبارزه را رنگین­تر و پربارتر کرده نشان می­دهد.

یک بعد بسیار ارزشمند این رمان تاریخی این است که زنان و فعالیت بسیار موثر و دقیق آنان را در مبارزات سیاسی همگام با مردان کارآزموده به تصویر می­کشد و چنان شخصیتی از زن مبارز به وجود می­آورد که سالیان سال کل نیرو، قوه، حرکت و سیاست گذاری مبارزه را به او می­سپارد و زن مبارز به خوبی و به نحو احسن از عهده مبارزه برمی­آید و بدون آنکه آن را از مسیر اصلی خارج کند ادامه می­دهد و روز به روز بر قدرت مبارزه ، نیرو و تأثیر همه گیر آن می­افزاید.

زن در اشک سبلان وظایف سخت خانه­داری، درآمد، مادری را چنان به خوبی و با تحمل مشقت­های فراوان به دوش می­کشد که می­تواند به عنوان شخصیتی فعال در دور زمانی خود در جامعه مطرح شده و حتی به دنیای مبارزه نیز قدم بگذارد و چالش و فعالیت اوست که بدنه­ی مبارزه را سالیان سالیان حفظ می­نماید و مانع از فروپاشی آن می­شود و در نهایت به نتیجه و هدف اصلی نزدیکتر می­سازد. مبارزه با وجود زن چنان با ظرافت و دقت خاصی ادامه می­یابد که نویسنده انگار لحظه به لحظه آن را دنبال میکرده است که استادانه آن را ترسیم می­نماید و از لابلای جملات، واقعیت­هایی به چشم می­خورد که وجود انسانی زن در تفکر جامعه­ی زمان خویش با چنان حرکاتی منافات دارد ولی مهارت نویسنده در قلم فرسایی، این منافات را به خوبی از میان برمی­دارد و زن را نه به عنوان کالا، بلکه به عنوان عضو فعال و موثری از جامعه حتی در مبارزات سیاسی معرفی می­کند.

مسأله دیگری که باید به آن توجه اساسی داشت این است که روستا و روستایی را که فقط در سایه پایبندی به وظایف انسانی و اخلاقی به ریسک و خطر بسیار بزرگی که می­تواند خانمانش را بسوزاند و ویران کند دست می­یازد چنان معرفی می­کند که هر لحظه از زمان، خواننده آن ظرافتها و دقت­ها را متوجه می­شود در صورتی که هر خواننده­ای هر لحظه منتظر حادثه­ی ناگواری می­شود نویسنده آن حوادث را با بهره جویی از کرامت انسان روستایی، چنان مبدل به وظیفه اخلاقی یا محبت انسان می­کند که قابل تصور نیست. خانواده­ای که مدت­ها از الیاس نگهداری می­کنند و او را از مرگ حتمی نجات می­دهند با اینکه می­دانند که هر لحظه ممکن است به سبب کمک به الیاس نابود گردند ولی باز هم از وظیفه انسانی خود عدول نمی­کنند و به مهربانی تمام این خطر را به جان می­خرند تا کارشان را به اتمام برسانند و شجاعت، غیرت، خصوصاً هم نوع دوستی و انساندوستی ریشه­دار موجود در حیات مرد و زن روستایی را به خوبی به تصویر میکشد آنهم زمانیکه سایه­ی شوم فئودالیزم و استبداد محلی و مرکزی همه جا مزاحم زندگی چنان مردمانی است. مرد و زن روستایی در قسمت­هایی از زمان، چنان وظایف خطرناکی را با دقت به دوش می­کشد که هیچ مشکلی پیش نمی­آید آنهم در صورتیکه لحظه به لحظه زندگیشان آبستن حوادث بسیار بد و خونینی است.

از نظر بعد جغرافیایی نیز رمان اشک سبلان قابل تأمل است و در این تأمل هر خواننده­ای متوجه مسافرت مبارزه و حرکت آن در طی زمان­های مختلف می­شود که توسط توده مردم از جمله محلی به محله دیگر از کناره­های سبلان و روستاها به کناره­های دریا و از آنجا به شهرهای مختلف و خصوصاً پایتخت و دوباره از آنجا به شهرهای دیگر آنهم به طوریکه روز به روز بازویش قدرتمندتر و مقاوم­تر می­شود و اینکه این تغییر و تحول به هیچ وجه نمی­تواند ضعف یا شکستی بر بدنه مبارزه داشته باشد و مبارزه حتی با اندک اعضاء و اندک امکانات و کمترین شرایط مناسب کاملاً بصورت مدنی ادامه می­یابد.

شرکت و فعالیت کودکان و نوجوانان به نسبت شرایط سنی خود و به نسبت وظایف محوله در خدمت مبارزه اجتماعی و مردمی درخور توجه است و اینکه چگونه نسترن، دختر خوانده سعید و گلزار پسرک سوار بر قایق در تالاب و یا بابک و یاشار در مدرسه­ی ابتدایی­شان چه شایستگی از خود نشان می­دهد و با کمبودهای مالی و تبعیض­های ریشه­دار اجتماعی برخورد درونی و شخصیتی می­کنند برای هر خواننده­ای لذتبخش و روح نواز و ذهن گشاست. کودکان و نوجوانانی که با سن کم خود در جای جای حرکات اجتماعی و مبارزه علیه استبداد اجتماعی فعالیت می­کنند جلوه­ای از فرزندن برومند وطن و میهن را به نمایش می­گذارند که همیشه در ادوار مختلف تاریخ، حافظ مال و شرف میهن بوده­اند و در همان سیر از هستی و حیات خود مایه گذاشته­اند.

انسان­های به ظاهر ساده در مراحل مختلف زمان مبارزه چنان متفکرانه و دقیق عمل می­کنند که تحمل مشقات و ناباوری­های موجود اجتماعی برای آن مردمان زحمتکش و با شرف که به هیچ عنوان راضی نیستند از حق و حقوق مسلم خود دریغ کنند و برای آن لحظه به لحظه تن به مبارزه می­دهند به صورت یک مسیر احتیاطی، حرکت احتیاطی و آرام در می­آید و سعی می­کنند با برخورد محتاطانه با بعضی مسایل از نابودی حتمی هیکل اصلی مبارزه ممانعت می­کنند و سعی می­کنند به هر طریقی و مخصوصاً با تحمل مشکلات بسیار روزمره اقتصادی و شغلی که حتی دامنگیر تغذیه­ی خود و فرزندانشان می­شود از اهداف حقیقی و واقعی مبارزه عدول نکنند و دقیقاً در راستای سیاست حاکم بر مبارزه در مقابل استبداد دولتی و محلی به نفع توده مردم و دهقانان زحمتکش حرکت کنند و این است روح والای انسان­های شرافتمند و با غیرت که از خود می­گذرند تا دیگران را نجات دهند.

بخش کوتاهی از  «  اشک سبلان»

آسلان و آرزو احساس خاصی داشتند. کار و تلاش یکنواخت و نفس­گیر، چشم دوختن به آسمان به امید باران، دل بستن به زایمان یک گاو و یا محصولی که میزان آن با میزان بارش باران تعیین می­شود، انسان­هایی را پرورانده بود که نجیب، زحمتکش، رئوف و مهمان نواز بودند، ولی در سطح پایین زندگی می­کردند. آرزوهای بزرگی که آنها را وادار به ریسک کند، وجود نداشت؛ بزرگترین آرزوی آسلان و مستوره، فراهم آوردن ازدواج پسرشان و داشتن نوه­های قد و نیم قدی بود که بتواند کمبود اولادشان را جبران کنند. آرزوهای دیگرشان که در دعاهای روزانه­شان بازگو میشد، درخواست روزی و صحت بدن از خداوند بود. اما مهمانان ناخوانده­شان، از قماش دیگری بودند. در فرهنگ آسلان مهمانانشان، دیوانه­ها ولی دوست داشتنی و اشک برانگیز بودند! نه تنها به صحت بدن نمی­اندیشیدند بلکه آن را به خطر هم می­انداختند. نه تنها از حادثه جلوگیری نمی­کردند، که حادثه نیز می­آفریدند ضربه می­خوردند و درد می­کشیدند ولی از آمال و آرزو خالی نمی­شدند الیاس برای آسلان معما شده بود کارهای الیاس و ریسک­های پی درپی او با عقلش جور در نمی­آمد ولی او را می­ستود حضور پر خطر میهمانانشان را که کاملاً معلوم بود اصلاً به حساب نمی­آورد بلکه حس ناشناخته را که در پس رنج و کارش پنهان بود آرام آرام بروز می­داد و لذت می­برد.

صحنه اعدام بایرام:

بایرام از اعضای دادگاه که حکم اعدامش را میدادند خواست که بگذارند لباس افسری­اش را بپوشد و فرمان آتش را خود صادر کند و بایرام آخرین نگاهش را روی تماشاگران انداخت و به دور دستها چشم دوخت و باز به نگار خیره شد و برایش لبخند زد و آرام و با وقار فرنچ افسری­اش را در اطراف کمر صاف کرد و نگاهش را به روی جوخه آتش که روبرویش بودند کشاند و با صدایی که به رعد توفنده می­مانست غرید... آتش. مردی چنان فرمان آتشی را برای خود صادر کرد که صدای رعد آسایش گلوله­ها را در بدنش خورد کرد و شکست و روحش به آسمان پرید.

... دشت از مویه­ی زنان و فریاد خشماگین مردان بر لرزه درآمده بود. جسدهایی که آورده شده بودند، سر نداشتند. دست و پاهایشان را بریده و در شکم­های دریده­شان فرو برده بودند. سرها جدا از بدن، در کنار اجساد رها شده بودند. اینان قربانیان دادگاهی بودند که پس از ورود ارتش شاهنشاهی به شهر، آنها را محاکمه و محکوم به اعدام کرده بودند.

.... شانای صورت حساب ناهار را برای همکارانش خواند و توضیح داد که پول ناهارشان کمتر از پول نان و پنیر و یا نان و هنداونه­ای شد که هر روز جداگانه تهیه می­کردند و گفت تصدیق می­کنم که سفره ما رنگین نبود، اما برکت داشت. همه برای آن زحمت کشیده بودیم کسی حق کسی را نخورد. کسی بدون کار کردن سر سفره ننشست و کسی هم گرسنه نماند.

...

نهایت ارتباط صمیمانه، به دور از تعارف، دقیق و بسیار انسانی که ما بین مبارزان وجود دارد سرشار از شرف، یکرنگی و وفاداری به اهدافشان است و اینکه در اشک سبلان به کرات از بزرگان و اسطوره­های دیار آذربایجان نام برده می­شود و از جوانمردی، قلندری، وطن دوستی و شیر مردی آنان در حفظ آبرو و حیثیت وطن و توده مردم صحبت می­شود و نام دَده قورقود، بابک، کوراوغلو، قاچاق نبی، ستارخان، باقرخان، و.... بر زبان­ها جاری میشود ستودنی است و جلوه­ی خاص و ویژه­ای به موجودیت رمان و آمیختگی آن با تاریخ بزرگ آذربایجان می­دهد. هر چند شاید کسانی باشند که عیب و ایراداتی برای رمان داشته باشند ولی حسب قانون روان شناسی حیات و تعلیم و تربیت، حقیر، دیدگاه کاملاً مثبتی بر کل رمان داشتم و نقطه مثبتی را گرفته و در تقویتش گام برداشتم. یادباد بزرگان و جوانمردان وطن و عشق بر یاد و خاطرشان.

                                                          دکتراکبر رضایی مولان  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز صبوری