11 شهید مهدی ایزدی دولق:


🧬 فرزند: صادق
📍 محل تولد: دیولق
📅 تولد: ۱۳۳۰
🕯 شهادت: ۱۳۶۳/۶/۲ – میدان راه‌آهن، تهران
🪦 محل آرامگاه: بهشت زهرا (س)، قطعه ۲۷، ردیف ۵۱، شماره ۸

در سپیده‌دمان روزهای پرشور انقلاب، آن‌گاه که زمین تشنه فریاد عدالت بود و آسمان در انتظار مردانی از تبار آفتاب، مهدی ایزدی دولق برخاست؛ سرداری بی‌ادعا، اما ریشه‌دار در خاک غیرت و ایمان. او فرزندی وفادار از دیولق بود؛ روستایی که بارها گواه رفتنِ مردان مردی چون او شده است.

در هنگامه‌ای که فریاد "لبیک یا خمینی" از کوچه‌های شهر طنین‌انداز بود، مهدی در صف اول ایستاد. با چهره‌ای آرام و دلی خروشان، در قامت یک بسیجی دلاور، لباس خدمت بر تن کرد و قدم در مسیری نهاد که پایانش بهشت بود.

دشمن، در هراس از شجاعت این یاران، به ترور متوسل شد؛ و چنین بود که در تاریخ دوم شهریور ۱۳۶۳، در حوالی میدان راه‌آهن تهران، دست‌های پلید استکبار، وجود عزیزش را از ما گرفت. اما چه باک! آن‌که در راه حق جان می‌دهد، نمی‌میرد؛ بلکه در رستاخیز ابدی، زنده‌تر از همیشه است.

پیکر پاکش در گلزار شهدای بهشت زهرا (س)، قطعه ۲۷، ردیف ۵۱، شماره ۸ آرام گرفته است؛ و هر گامی که به آن سو می‌رود، سلامی‌ست به وفاداری، تعهد، و ولایتمداری.

📜 سردار شهید مهدی ایزدی دولق، اگرچه در رسانه‌ها گمنام ماند، اما در دفتر آسمانی عشق، نامش با قلم نور نوشته شده؛ او با خون خویش، سندی شد بر وفاداری به ولایت، و چراغی برای آنان که هنوز در مسیر مانده‌اند.

🌺 یادش گرامی، راهش پررهرو

 

12-شهید نوجوان مروت مالکی:

📅 تولد: ۱۳۴۷ – روستای دیولق
🕯 شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۲ – عملیات شرق دجله
📍 محل شهادت: شرق دجله

در سرزمینی که ایمان در جان مردمانش ریشه دوانده، گاه نوجوانانی بال می‌گشایند که قامتشان بلندتر از سن‌شان و افق نگاهشان روشن‌تر از طلوع آفتاب است. مروت مالکی، یکی از همین تندیس‌های زودبالغ غیرت و شرافت است؛ نوجوانی که در اوج معصومیت، روحی سترگ و ایمانی کوه‌پیکر در سینه داشت.

او در سال ۱۳۴۷ در روستای دیولق دیده به جهان گشود. کودکی‌اش با صدای طنین‌افکن انقلاب و طوفان دفاع مقدس گره خورد و دل کوچک اما شجاعش، برای دفاع از اسلام و وطن به تپش افتاد. بی‌هیچ تردید و واهمه، قدم در راه جهاد گذاشت و در صفوف رزمندگان اسلام قرار گرفت؛ آن هم در حالی که هنوز نوجوانی بیش نبود.

در تاریخ ۲۲ اسفند ۱۳۶۳، در عملیات شرق دجله، مروت در میان آتش و خون، بی‌ادعا بال گشود و به قافله‌ی عاشقان پیوست؛ آن‌گونه که فرشتگان، جوانیِ معصوم و پاکش را در آسمان‌ها جشن گرفتند. شهادتش، سندی است بر فصلی از ایثار نسل نوجوانی که با کمترین امکانات و بیشترین ایمان، سنگین‌ترین بار مسئولیت را به دوش کشیدند.

🌺 مروت مالکی نه فقط یک شهید، بلکه اسطوره‌ای از نسل درخشان انقلاب است؛ نسلی که در دیولق و سراسر ایران، آموخت که می‌توان با دلِ نوجوانی، مردانه‌ترین حماسه‌ها را آفرید.

🕊 نامش جاودانه، یادش ماندگار

13-سنگرساز بی‌سنگر | شهید خسرو صبوری


📍 تولد: ۲۰ اسفند ۱۳۴۵ – هرسین، کرمانشاه
🕯 شهادت: ۱۱ تیر ۱۳۶۵ – عملیات کربلای ۱، مهران
🪦 محل آرامگاه: گلزار شهدای امامزاده عقیل (ع)، اسلامشهر

در واپسین روزهای سال ۱۳۴۵، در شهر هرسین از توابع استان کرمانشاه، نوزادی چشم به دنیا گشود که نامش را خسرو نهادند؛ جوانی از تبار صفا و سربلندی، فرزند مردی به‌نام بدرخان صبوری. خانواده‌اش ریشه در روستای دیولق اردبیل داشتند و خصال نیک و صداقت مردمان آذری در روح و جانش جاری بود.

خسرو چون بسیاری از جوانان نسل اول انقلاب، در فضای ایمان، ساده‌زیستی و عشق به اسلام پرورش یافت. او نه‌تنها دغدغه نان، که آرمان عدالت، آزادگی و اطاعت از امام را در دل داشت.
با شروع جنگ تحمیلی، خسرو از آنان نبود که پشت سنگرها بماند؛ بلکه از تبار سنگرسازان بی‌سنگر بود. جوانانی که با لودر و بلدوزر به جنگ تانک‌ها می‌رفتند، خاکریز می‌ساختند، راه باز می‌کردند، و جان بر کف، پیش از همه به خط مقدم می‌زدند.

در تابستان ۱۳۶۵، در جریان عملیات کربلای ۱، گردان مهندسی جهاد سازندگی تهران، به فرماندهی شهیدان ملاعاقایی و مهدی عاصی تهرانی به یاری رزمندگان لشکر حضرت رسول(ص) آمدند.

خسرو صبوری سوار بر لودر، در دل آتش و دود، بی‌پروا مشغول زدن خاکریز در نزدیکی مواضع دشمن بود. هوا روشن بود و پاتک دشمن شدت یافته. تانک‌ها یکی‌یکی به سمت ماشین‌های مهندسی شلیک می‌کردند. گرد و خاک منطقه را دربر گرفته بود و انفجار، زمین را می‌لرزاند.

در لحظه‌ای سرنوشت‌ساز، گلوله‌ای مستقیم از تانک دشمن، لودر خسرو را هدف گرفت. گلوله که به لودر اصابت کرد، ترکش، لوله‌های هیدرولیک را درید و روغن داغ با شعله‌ی آتش درآمیخت. لودر، گلوله‌ی آتش شد. خسرو، در دل شعله‌ها، تنها ماند.

تا رزمندگان برسند، دیگر از خسرو چیزی نمانده بود؛ فقط پاهای سوخته‌اش، که بر پدال‌های لودر مانده بودند. تن آتش‌گرفته‌اش پر کشید و پرچم افتخار را برای همیشه بالا برد.

📍پیکر پاک این شهید، در کنار برادر شهیدش، در گلزار شهدای امامزاده عقیل (ع) اسلامشهر به خاک سپرده شده است؛ آرامگاهی که مزار مردان بی‌ادعا و بزرگ تاریخ است.

🎙 روایت راوی صحنه، جعفر طهماسب، همچنان زنده است:

> «ما رفتیم تا دنیا بماند برای دنیا دوستان...»
«خسرو با لودر به خط زد، اما با پاهای سوخته برگشت؛ آن‌هم نه برای زنده ماندن، که برای اثبات ایمان.

 


📸 عکسی از لحظه شهادت خسرو صبوری، لودری سوخته در دل خاک، دو پای مانده روی پدال، و دو رفیق بهت‌زده که به جای خالی همراه‌شان خیره‌اند.
🔺 این تصویر، نه برای مکدر شدن خاطر، که برای بیدار شدن وجدان‌هاست؛ که بدانیم ما بر سفره‌ی میراث چه کسانی نشسته‌ایم...

🌺 خسرو صبوری، نه فقط یک مهندس جنگ، که یک معمار غیرت بود؛ مردی که با لودر، سنگر ساخت اما خود، سنگری نداشت...

💠 برای شادی روح این شهید بزرگوار و همه‌ی سنگرسازان بی‌سنگر، صلواتی نثار کنیم:
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

14-شهید حسین نجاتی دولق:


📛 فرزند رضا و سیاره
📅 تولد: ۱۳۴۴/۱۰/۱۰ – تهران
🕯 شهادت: ۱۳۶۵/۰۵/۰۱ – منطقه مهران
📍 محل دفن: بهشت زهرا (س)، قطعه ۵۳، ردیف ۱۲۳، شماره ۱۵

در روزگاری که عشق به اسلام و انقلاب، بزرگ‌ترین سرمایه‌ی جوانان این سرزمین بود، نوجوانی از تبار ایثار و غیرت، پا به میدان جهاد نهاد تا با تمام وجود از خاک، شرف و دین دفاع کند. شهید حسین نجاتی دولق، از همان نوجوانی، طعم کار و تلاش را چشید؛ هم‌زمان با تحصیل تا سوم راهنمایی، در حرفه‌ی کفاشی مشغول بود و با دستانی پینه‌بسته، اما دلی لبریز از شور ایمان، رشد کرد.

روحیه‌ای بسیجی، مؤمن و بی‌ادعا داشت. زمانی که ندای امام راحل بلند شد، حسین بی‌درنگ خود را آماده کرد؛ لباس رزم پوشید و به صفوف رزمندگان اسلام پیوست تا دین خود را به اسلام و میهن ادا کند.

در تاریخ اول مردادماه ۱۳۶۵، در اوج درگیری‌ها با دشمن بعثی در منطقه مهران، بر اثر اصابت ترکش، پیکر پاکش به خون آغشته شد و به جمع شهدای جاودان انقلاب اسلامی پیوست. او در ۲۱ سالگی، با قلبی مطمئن و دلی آرام، دعوت حق را لبیک گفت و پرکشید.

این خانواده‌ی بزرگوار، پیش‌تر نیز فرزندی دیگر – شهید جعفر نجاتی – را در راه اسلام و میهن تقدیم کرده بودند، و بدین‌سان نشان درخشان وفاداری و ایثار را بر پیشانی خود نشاندند.

پیکر مطهر حسین عزیز در بهشت زهرای تهران، در قطعه‌ی ۵۳، ردیف ۱۲۳، شماره ۱۵ آرام گرفته است؛ در کنار دیگر پرستوهای خونین‌بال این سرزمین.

🕊 یاد و نام شهید حسین نجاتی دولق، در دل‌ها زنده است؛ تا روزی که خورشید از غرب نتابد.

 

 

15-شهید بخشعلی نورافکن:


📅 تولد: ۱۳۴۱/۵/۱
🕯 شهادت: ۱۳۶۵/۶/۲۷

در افق روشن تاریخ روستای دیولق، نام‌هایی می‌درخشند که هر کدام چراغی‌ است بر راهِ فردا. یکی از آن نام‌های بلند، شهید بخشعلی نورافکن است؛ جوانی از تبار ایمان، که با پروازی خونین، به قافله‌ی عاشوراییان پیوست.

او در نخستین روز مرداد ۱۳۴۱، در دامان خانواده‌ای مؤمن و پرتلاش دیده به جهان گشود. سال‌های نوجوانی‌اش در سایه‌ی صداقت، دیانت، و مهر آموخته شد، تا آن‌که بانگ جهاد برخاست و مردان روزگار، باید در آزمون بزرگ عاشقی، سر به راه کربلا می‌نهادند.

بخشعلی رفت... بی‌هیچ درنگ، بی‌هیچ ادعا. با قلبی سرشار از عشق به وطن و روحی لبریز از اخلاص، قدم در جبهه‌هایی نهاد که در آن، هر خاکریز، روضه‌ای از فداکاری بود.

در تاریخ ۲۷ شهریور ۱۳۶۵، در میان شعله‌های نبرد، آسمان دلتنگ پروازش شد. پیکرش به زمین افتاد، اما روحش تا افلاک اوج گرفت. و ما، باز ماندیم با حسرت نگاهی، یاد صداقتی، و ردّی از عبور فرشته‌ای در کوچه‌های خاکی دیارمان.

نام او، سندی‌ست از شرافت این خاک؛ گواهی بر غیرت مردانی که نگذاشتند ناموس و آرمان به تاراج برود. شهید بخشعلی نورافکن، نه تنها در جبهه‌ها، بلکه در حافظه‌ی تاریخی مردم دیولق، جاودانه خواهد ماند.


🌺 یادش گرامی، راهش پررهرو