6-شهید مصطفی ارمغان:
 تولد: ۱۳۴۶ – دیولق
 شهادت: ۲۲ فروردین ۱۳۶۲ – شرهانی

در سال ۱۳۴۶، در خانواده‌ای پاک‌نهاد، سخت‌کوش و مؤمن از اهالی دیار دیولق، نوزادی چشم به دنیا گشود که بعدها با شجاعت، اخلاص و ایمان، نام خود را جاودانه کرد؛ مصطفی ارمغانی، فرزند عباسقلی، نوجوانی از نسل نور و فداکاری.

از کودکی نشانه‌های صفا، ادب و دیانت در سیمایش نمایان بود. قلبی داشت سرشار از عشق به اهل‌بیت علیهم‌السلام و دلی مطمئن به وعده‌های الهی. با آغاز جنگ تحمیلی، در حالی‌ که هنوز به نوجوانی کامل نرسیده بود، دعوت دفاع از میهن را با آغوش باز پذیرفت.

مصطفی، در همان نوجوانی، پای در میدان خطر نهاد. روحیه‌ای بلند و اراده‌ای پولادین داشت. با وجود سن کم، مسئولیت‌پذیر، پرتلاش و مؤمن بود. در جبهه، همان‌قدر که در تیراندازی و عملیات پیش‌قدم بود، در نماز اول وقت و توسل به اهل‌بیت هم سرآمد یارانش به شمار می‌رفت.

سرانجام، در بیست‌ودوم فروردین‌ماه ۱۳۶۲، در منطقه عملیاتی شرهانی و در گرماگرم نبرد، در حالی‌ که پرچم ایثار بر دوش و ذکر خدا بر لب داشت، آماج گلوله دشمن قرار گرفت و به دیدار معبود شتافت.

او تنها ۱۶ سال داشت... اما قامتی به بلندای تاریخ ایثار ایران.

🕯 نام شهید مصطفی ارمغانی، نه فقط در میان شهدای دیولق، که در دفتر پرافتخار ملت ایران، نماد مظلومیت و شجاعت نسل نوجوان انقلاب خواهد ماند؛ نسلی که بی‌هیاهو، اما با اخلاص، سنگین‌ترین بار تاریخ را بر دوش کشید.

 یادش جاودان، راهش ادامه‌دار
 منبع: روایت شاهدان عینی و یادنامه شهدای دیولق

7-شهید برات شکرزاده:


فرزند: خداکرم و قیزتمام
📅 تولد: ۱۳۴۲/۰۲/۲۰ – روستای دیولق، شهرستان اردبیل
🕯 شهادت: ۱۳۶۲/۰۵/۰۱ – عملیات والفجر ۲، منطقه حاج‌عمران عراق
📍 محل دفن: گلزار شهدای غریبان اردبیل

در دل دامنه‌های سرافراز آذربایجان، جایی که خاک با خون غیرت آمیخته است، در بیستم اردیبهشت‌ماه ۱۳۴۲، فرزندی به‌نام برات شکرزاده در روستای دیولق چشم به جهان گشود. او از همان آغاز، ساده‌زیستی و پاک‌نهادی را از پدری زحمتکش – شاغل در شهرداری – و مادری مهربان و پرگذشت، آموخت.

تحصیل را تا پایه دوم ابتدایی ادامه داد، اما شرایط زندگی و مسئولیت‌های زودهنگام، او را زودتر از هم‌سالانش با سختی‌های زندگی آشنا کرد. با دستانی کوچک اما دلی بزرگ، در مسیر زندگی قدم برداشت و صداقت و ایمان را چراغ راه خود ساخت.

با آغاز دفاع مقدس، جوان پرشور روستا نتوانست نسبت به میهن و آرمان‌های انقلاب بی‌تفاوت بماند. در قامت سرباز ارتش جمهوری اسلامی ایران، راهی جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد؛ بی‌ادعا و بی‌هیاهو، اما با قلبی سرشار از غیرت و عشق به وطن.

در نخستین روز مرداد ۱۳۶۲، در جریان عملیات غرورآفرین والفجر ۲ و در منطقه حاج‌عمران عراق، گلوله‌ای از سوی دشمن بعثی برات را نشان گرفت؛ و او، در آسمان خون و آتش، به مقام رفیع شهادت نائل آمد.

پیکر پاکش پس از انتقال به میهن، با اشک و احترام در گلزار شهدای غریبان اردبیل به خاک سپرده شد؛ تا خاک میهن، امانت‌دار ابدی او باشد و نامش در دفتر عزت و شرف این سرزمین جاودانه گردد.

🕊 شهید برات شکرزاده، نماد سادگی و صداقت نسلی بود که بی‌هیاهو رفتند تا سایه عزت و امنیت بر سر وطن باقی بماند. یادش گرامی، راهش پررهرو.

 

 

8-شهید نظامعلی توبه‌شکن:


📍 محل تولد: دیولق
📅 تولد: ۱۳۴۳/۹/۹
🕯 شهادت: ۱۳۶۲/۸/۲ – عملیات والفجر ۴ – منطقه بانه
📌 محل آرامگاه: قبرستان عمومی روستای دیولق – اردبیل

در نهمین روز از نهمین ماه سال ۱۳۴۳، روستای دیولق، شاهد تولد فرزندی شد که گرچه در سایه‌ی محرومیت و رنج قد کشید، اما با همتی بزرگ، به قله‌های افتخار رسید. نظامعلی توبه‌شکن، چهارمین فرزند از خانواده‌ای هشت‌نفره، چشم به جهان گشود؛ در خانه‌ای ساده، اما سرشار از مهر و ایمان. مادر خانواده سال‌ها با بیماری دست‌و‌پنجه نرم می‌کرد و بار پرورش نظامعلی، بر دوش خواهران مهربانش بود.

روزگار کودکی‌اش، میان دستان پینه‌بسته‌ی پدر، دیوارهای کاهگلی مدرسه‌ی روستا، و بازی‌های ساده با دوستانی همچون محرم یوسفی، خان‌بابا کارگر و رحمت سلیمانی سپری شد. تا کلاس پنجم ابتدایی در دیولق تحصیل کرد و سپس برای ادامه‌ی راه، به اردبیل رفت و تا پایان دوره‌ی راهنمایی درس خواند.

در سال‌های شعله‌ور انقلاب اسلامی، قلب نوجوانی‌اش با فریادهای آزادی‌خواهانه هم‌صدا شد. در کلاس‌های قرآن «درگاه جلالی»، طعم شیرین ایمان را چشید و از همان روزها، مسجد، پایگاه بسیج، کتاب‌های دینی و بازی‌های سالم، دنیای او را معنا می‌کردند. نوجوانی مؤمن و مهربان بود که لبخندهایش با ادبش گره خورده بود، و دوستی‌اش با رضا و خان‌بابا کارگر زبانزد اهل محل بود. خواهرش آمنه را با قلبی سرشار از محبت، همچون مادری کوچک، دوست می‌داشت.

با آغاز جنگ تحمیلی، وقتی هنوز به سن سربازی‌اش شش ماه مانده بود، داوطلبانه سلاح به‌دست گرفت و عازم جبهه شد. قلبش بی‌قرار آزادی وطن بود، و می‌گفت:

> «نگذارید اسلحه‌ام روی زمین بماند. راه ما را ادامه دهید و نگذارید که ایران به دست دشمن بیفتد.»

در قامت پاسدار وظیفه لشکر ۳۱ عاشورا، آموزش دید، جنگید، و در عملیات غرورآفرین والفجر ۴، در منطقه‌ی بانه – محور مریوان، آسمانی شد. روز دوم آبان‌ماه ۱۳۶۲، ترکش دشمن بر پیکرش نشست و او را مهمان آسمان کرد؛ در ۱۹ سالگی، درست همان سنی که رویاها به اوج می‌رسند.

پیکر پاکش با شکوهی وصف‌ناپذیر، در آغوش مردم قدرشناس دیولق، بدرقه شد و در خاک آشنای روستا آرام گرفت؛ همان‌جا که از آن برخاسته بود، همان‌جا که یادش همیشه زنده خواهد ماند.

🌺 یادش گرامی، راهش پررهرو

 

9--شهید علی فرج‌پور قاسم قشلاقی:


📅 تولد: ۱۳۴۷/۵/۱۹ – اردبیل
🕯 شهادت: ۱۳۶۲/۸/۱۳ – منطقه عملیاتی پنجوین
📍 محل دفن: گلزار شهدای ججین – اردبیل
👤 فرزند مختار

در آسمان پرستاره‌ی ایثار، گاهی نوری از جایی می‌تابد که انتظارش را نداری؛ نوری از تبار پاکی، که نه‌تنها دیاری را روشن می‌کند، بلکه دل‌های وابسته به ایمان را نیز گرما می‌بخشد. شهید علی فرج‌پور قاسم قشلاقی، فرزندی برآمده از خاک اردبیل، اما نامی آشنا و عزیز برای اهالی روستای دیولق است.

او در نوزدهم مرداد سال ۱۳۴۷ در اردبیل به دنیا آمد. نوجوانی‌اش را در روزهای التهاب‌انگیز انقلاب و آغاز دفاع مقدس گذراند؛ و هنوز جوانی‌اش به اوج نرسیده بود که جانِ خویش را کف دست گرفت و به سوی جبهه‌های حق علیه باطل شتافت. سرانجام، در سیزدهم آبان‌ماه ۱۳۶۲، در منطقه‌ی عملیاتی پنجوین، بر اثر آتش کینه‌ی دشمنان دین و میهن، بال در بال فرشتگان گشود و به لقاءالله پیوست.

پیکر مطهرش در گلزار شهدای ججین اردبیل به خاک سپرده شد؛ همان‌جا که خاک، زینت‌یافته از حضور مردان آسمانی است.

🌿 اما آنچه این شهید را برای مردم دیولق نیز عزیز و آشنا ساخته، نه فقط تمثال نورانی‌اش در این روستاست، بلکه روح پیوستگی و برادری‌ای است که فراتر از نسب و مکان، در امت محمدی ریشه دارد. او با خون پاکش، ولایت‌پذیری را معنا کرد و به ما آموخت که در مکتب اهل بیت، پیوندها با میزان وفاداری به حق و امام سنجیده می‌شود، نه با مرز و قبیله.

> «نمی‌دانم چه حکمتی باعث شده تمثال مبارک این شهید والامقام در دیولق نورافشانی کند، اما خوب می‌دانم که در دین ما تنها امام و امت معنا دارد. کسی که با خون خود تبعیتش را از ولی زمان اثبات کرده، از ماست و ما نیز از اوییم. آرزویم این است همان‌طور که ما او را به مصداق سلمان منا اهل‌البیت از خود می‌دانیم، او نیز در آخرت ما را از خود بداند و شفاعتمان کند، ان‌شاءالله.»


🌺 یادش گرامی، راهش پررهرو
✍🏻 تنظیم: بهروز صبوری

 

 

10شهید والامقام علی فخام:


📛 فرزند یدالله و رقیه
📅 تولد: ۱۳۴۰/۰۶/۲۰ – دیولق (اردبیل)
🕯 شهادت: ۱۳۶۳/۰۵/۲۰ – منطقه پیرانشهر
📍 محل دفن: گلزار شهدای روستای دیولق

در دیاری که غیرت، رسم مردانگی است و آسمانش گواه دلاوری فرزندان این خاک است، علی فخام در بیستم شهریورماه ۱۳۴۰ در روستای دیولق چشم به جهان گشود. کودکی ساده‌زیست، از دل خانواده‌ای شریف و پرتلاش؛ پدری میوه‌فروش و مادری مهربان از نسل مادران صبور خطه آذربایجان.

تحصیل را تا کلاس چهارم ابتدایی ادامه داد و سپس، خیلی زود قامت در میان مردان زندگی برافراشت. روزهایش با کارگری و کشاورزی می‌گذشت، در زمین‌های خشک اما پرغرور دیولق، که به همت مردمانش جان می‌گیرد.

اما دل علی، تنها در پی نان نبود؛ که ایمان، شجاعت، و عشق به وطن، در جانش ریشه دوانده بود. با آغاز جنگ تحمیلی، در قامت سرباز ارتش جمهوری اسلامی ایران، راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد؛ آرام، اما استوار چون صخره‌های زادگاهش.

در بیستم مردادماه ۱۳۶۳، در پیرانشهر، هنگامی که دشمن بعثی با تمام قساوت حمله‌ور شده بود، علی فخام بر اثر اصابت ترکش و گلوله، بال در بال ملائک گشود و به قافله‌ی شهیدان پیوست.

🕊 علی فخام، صدای بی‌صدای مردان بی‌ادعاست؛ همانانی که بی‌هیاهو رفتند، اما عزت آوردند. یادش همیشه روشن، نامش همیشه بلند.